گنجور

 
صغیر اصفهانی

ای حسن تو بگرفته ز خوبان جهان باج

امروز تویی بر سر خوبان جهان تاج

رخسار تو از حلقهٔ زلف است نمایان

یا عارض احمد بود اندر شب معراج

از تیر حذر باید و مژگان تو تیری است

کانرا دل عشاق تو از جان شود‌ آماج

هر دل که تو در آن ز صفا جلوه نمائی

گردد به طوافش حرم کعبه یک از حاج

سوی تو بود دیدهٔ ما خیل گدایان

تو پادشه عالمی و ما به تو محتاج

هر کس سپرد راهی و پوید به طریقی

ما را نبود غیر ره عشق تو منهاج

دم در نکشم از سخن عشق صغیرا

ور آنکه زنندم به سر دار چو حلاج

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ای یافته تاج نسب از صاحب معراج

هستی به لقب دین همایون ورا تاج

همنام تو است و پدر تو بدو خوشنام

جد تو رسول قرشی صاحب معراج

شاه شرفی تاج تو است از نسب تو

[...]

ابن حسام خوسفی

ای کرده به غمزه دل صد شیفته تاراج

تیر مژه‌ات سینهٔ من ساخته آماج

پیوسته کمان سیه از مشک کشیده است

طفره‌ای دو ابروی تو بر دایرهٔ عاج

زان لب که رسیده است لطافت به نصابش

[...]

قاآنی

ای تاج تو ازگوهر و، ای تخت تو از عاج

هر تاجور تخت نشینی به تو محتاج

دندان خود از بیخ کند پیل به خرطوم

تا پایهٔ تخت تو مهیا کند از عاج

بر مقدمت از بهر شرف بوسه زند بخت

[...]

جیحون یزدی

فرق دو جهان یافت زمیلاد نبی تاج

وز بانگ بلال طرب اندوه شد اخراج

رفت افسرکفر از فر اسلام بتاراج

ای ترک من ای زهره زهرات دهد باج

صفای اصفهانی

ای بر سر شاهان زمین از قدمت تاج

بر خیل ملک خاک سر کوی تو معراج

آنی که انانیت او رفته بتاراج

آن قطره که گردید غریق یم مواج

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه