خرم کسی که کام ز بخت جوان گرفت
یعنی به صدق دامن پیر مغان گرفت
بردم چو نام عشق سرا پا بسوختم
چون شمع کاتشش بوجود از زبان گرفت
خوبان دهند بوسه و گیرند جان بها
نازم بدان حریف که این داد و آن گرفت
کارم فتاد تا چو کمر با میان یار
از هر کنار غصه مرا در میان گرفت
زلفش گرفت جا برخ و من بحیرتم
کاین کافر از برای چه جا در جنان گرفت
تا بعد از این چه آیدم ای دوستان بپیش
حالی که عشق از کف عقلم عنان گرفت
هرکس که چون صغیر بحیدر پناه برد
از هر بلا و حادثه خطام ان گرفت
آنکو سپرد خط غلامی به مرتضی
سر خط رستگاری کون و مکان کرفت
شاه نجف که بنده ای از بندگان او
باج شرف ز تاجوران جهان گرفت
رفعت از آستانهٔ آن شه طلب که عرش
این رفعتی که دارد از آن آستان گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتی و یاد تو ز دل ریش من نرفت
نقش خیال روی تو از پیش من نرفت
ملک وجود من ز غمت گر چه شد خراب
سلطان عشقت از دل درویش من برفت
در دور عشق روی تو ایماهرو نماند
[...]
آن نازنین پسر که دل از ما ربود و رفت
خود را چو مه ز دور بهر جانمود و رفت
یک خنده کرد از لب لعل عقیق رنگ
خون دلم ز دیده گریان گشود و رفت
در فکر آن دهان که دل ما چو موی شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.