در طواف حرمم گفت بگوش آگاهی
حلقه میکده را هم به ادب زن گاهی
بینی از مروه میخانه صفای رخ دوست
گر کنی سعی و در آن حلقه بیابی راهی
نیست در صومعه سودی بخرابات گرای
قلب خود نقد کن از صحبت صاحب جاهی
عرفاتیست در دوست که عشاق رسند
اندران کوی نه هر بیخبری خودخواهی
همت پیر مغان بین که ز رندان همه عیب
دید و پوشید و در اکرام نکرد اکراهی
جو ز عشاق کرم زاهد بیچاره گداست
بکف آور گهر از مخزن شاهنشاهی
هیچ سائل ز در میکده محروم نرفت
بکجا کرد توان رو ز چنین درگاهی
خوشه از خرمن صاحب کرمی بر که بقدر
پیش او حاصل کونین کمست از کاهی
یوسف مصر معانی توئی آخر ز چه روی
میکنی عمر گرانمایه تلف در چاهی
روز خود بی می و معشوق مکن شب همه عمر
خردسال است که یک هفته بود بیماهی
قدمی هم بصفا بر در میخانه گذار
تا مگر دست تو گیرند صفی اللهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاقلهٔ چرخ به نام تو مباهی
نام تو بهین وصف سپیدی و سیاهی
ای چهرهٔ ملک از قلم کاهربایت
لعلی که چو یاقوت نترسد ز تباهی
تا جاه عریض تو بود عارض این ملک
[...]
میکند بوی تو با باد صبا همراهی
خلق را میدهد از بوی بهشت آگاهی
اثر کفر نماندی به جهان از رویت
گر نکردی سر زلفت مدد گمراهی
خجلم زان که به رخسار تو گویم ماهی
[...]
ای صبا با دمِ من کن نفسی همراهی
به سوی شاه بر از من سخنی گر خواهی
قدوه و عمدهٔ شاهان جهان غازان را
از پریشانیِ این ملک بده آگاهی
گو در این مصر که فرعون در او صد بیش است
[...]
شرفی باشد اگر چون تو مبارک ماهی
به سوی منزل ما میل کند ناگاهی
ترسم از آه من آئینهٔ تو تیره شود
تیرها خوردم و از سهم نکردم آهی
گر ز غم روی به دیوار عدم آوردم
[...]
سَحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعهٔ ما کش که ز سِرّ دو جهان
پرتو جام جهانبین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.