دانم که زلف از چه خم اندر خم اوفتد
تا صید دل به بند غمت محکم اوفتد
جز آن دهان که در سخن آید به آشکار
بیرون ز قطره هیچ ندیدم یم اوفتد
چه جای کشته بر تو کند خون دل حلال
بر رؤیت ار که دیده صاحب دم اوفتد
باشد زعارض عرق آلودهات مثل
آن نو شکفته گل که بر او شبنم اوفتد
سرمست چون ز خانه در آیی و بگذری
در هر قدم سریت ابر مقدم اوفتد
خال لبت بیان معما کند وز او
باشد مگر که مسئله مبهم اوفتد
خوابست اینکه بینمت اندر کنار خویش
تا با بشر چگونه پری همدم اوفتد
بر هم مزن دُو طرّه ، که دلهایِ عاشقان،
آشفته و شکسته بروی هم اوفتد
تیر نگاهت ارکه صفی را از پا فکند
شاید که از کمانه او رستم اوفتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد
گر در خیال خلق پری وار بگذری
فریاد در نهاد بنی آدم اوفتد
افتاده تو شد دلم ای دوست دست گیر
[...]
گر در حریم عشق کسی محرم اوفتد
در سر هوای کعبه و دیرش کم اوفتد
از جم بیار یاد چو جام طرب کشی
کز صد هزار شاه یکی چون جم اوفتد
گر مریمی زروح قدس بارور شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.