دل طلبکار وصال ار ز تو در کوی تو بود
غافل از حال خود و بیخبر از خوی تو بود
دل عجب نیست که سر گشته بچوگان تو گشت
داشت یاد اینکه بمیدان ازل گوی تو بود
عشق بست ارکه دو عالم همه راگردون و دست
در کمندش اثر از قوت بازوی تو بود
ساغر آنکس که بمیخانه زمینای تو زد
مست و مبهوت مدام از می و مینوی تو بود
حاصل کون و مکان نیست بجز عشق تو هیچ
چون یکی کون و مکان پرتوی از روی تو بود
پیشتر ز آنکه شد از غلغله عشق تو پر
اندر این گنبد پیروزه هیاهوی تو بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود
مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور
در سرایی که درو تابش روی تو بود
در ترازوی قیامت ز پی سختن نور
[...]
در ازل قبلهٔ جانها خم ابروی تو بود
روی تو سوی دل و روی دلم سوی تو بود
پیش از آن روز که خورشید فلک نور نداشت
عالم عشق منور ز مه روی تو بود
ملک از نسبت سجده بر آدم میکرد
[...]
دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود
دل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون میگشت
باز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بود
هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی میداد
[...]
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود
بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود
در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال
از پی زیب کمانخانه ابروی تو بود
مردم از رشک و دگر زنده شدستم از شوق
[...]
تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود
شبنم خلد نظر باز گل روی تو بود
شعله شوخ ملاحت ز رخت می تابید
آب حیوان صباحت همه در جوی تو بود
چشم بر سرمه نمی کرد سیه، مژگانت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.