گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود

بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود

در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال

از پی زیب کمانخانه ابروی تو بود

مردم از رشک و دگر زنده شدستم از شوق

که سحر نگهت گل را به چمن بوی تو بود

در خرابات مغان دوش علالا تا صبح

از می لعل تو و سلسله موی تو بود

بود در راه طلب روشنی دیده و دل

توتیا رنگ هر آن گرد که از کوی تو بود

کعبه و دیر تفاوت نکند چون همه جا

دیده بر روی تو و میل دلم سوی تو بود

فیض قدسی رسد از نکته فانی هر دم

که حدیثش صفت لعل سخنگوی تو بود