دردا که سربرهنه چو خورشید از این درم
دشمن برد علانیه کشور به کشورم
مژگان به چشم خنجرم آید به خون و خاک
آغشتهات چگونه بدینحال بنگرم
نز خصم رخصتم که به بر گیرمت چو خاک
خاکم به فرق باد که از خاک کمترم
نز چرخ مهلتی که زمانی به اشک خویش
این گرد و خاک و خون ز جبین تو بسترم
نز دور دولتم که علیرغم بدسگال
جان نیز جبههسا به قدوم تو بسپرم
نز بخت فرصتم که سپارم تنت به خاک
دفنت نکرده میروم ای خاک بر سرم
با اهتمام قوم جز اینم علاج نیست
بگذارمت به ناحیه برجای و بگذرم
قتل تو خود نمونه پس از کفر و ارتداد
اسلام این جماعت از آن نیست باورم
هجده تن از نژاد محمد به خون و خاک
بیجرم خفته، پیش که این ماجرا برم
جمعی دگر اکابر دین را به تیغ کفر
سرها جدا فتاده ز پیکر برابرم
اینک روم به یثرب و دارم به حمل خویش
صد کاروان غم از پی سوغات مادرم
این غل و دستگیری بیمار اهلبیت
آن پایمال کردن نعش برادرم
یک جا شهادت تو و فرزند و اقربا
یک جا اسیری خود و بیچاره خواهرم
پس گفت یارب اینهمه را قدر هیچ نیست
صد جان و سر به درگهت ار تحفه آورم
باری نگاه لطف به آل رسول کن
در فضل خویش هدیهٔ ما را قبول کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر با احساساتی عمیق از درد و اندوه نسبت به کشته شدن اهل بیت پیامبر اسلام صحبت میکند. او از ظلم و ستم بر خاندان پیامبر و وضعیت نامناسب آنها در درگیریها سخن میگوید. شاعر از نظر عاطفی تحت فشار است و به تصویر کشیده که چگونه دشمنان، بر سرزمین و مردم ظلم میکنند. او از خود میپرسد چگونه میتواند به این وضعیت نگاه کند و از خداوند درخواست کمک و توجه به خاندان رسول الله را دارد. در نهایت، او بر عدم ارزش جان و سرهای کشتهشده با دستان کافرین تأکید میکند و از خداوند میخواهد که دعاها و فریادهای او و دیگران را بشنود و آنها را در رحمت خود قبول کند.
هوش مصنوعی: افسوس که دشمن به راحتی و بدون ترس از عواقب، سرزمینم را از یک سو به سوی دیگر میبرد و من در اینجا مانند خورشید برهنه و آسیبپذیر ایستادهام.
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند خنجر بر دل من مینشیند و با دیدن تو که در خون و خاک غرق شدهای، نمیدانم چگونه باید به این وضعیت نگاه کنم.
هوش مصنوعی: اجازه نمیدهم که دشمن به من نزدیک شود، چون مانند خاکی هستم که در برابر باد قرار گرفتهام و از خاک هم ناتوانتر هستم.
هوش مصنوعی: از آسمان وقتی فرصتی برایم نمانده که با اشکهای خود این غبار و خون را از پیشانیات پاک کنم.
هوش مصنوعی: از دوری از خوشبختی و خوشیهای زندگی، با وجود مشکلات و سختیها، جانم را به خاطر آمدن تو فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: از روی بخت خوبم، فرصتی ندارم که بدنت را به خاک بسپارم و هنوز هم بدون اینکه تو را دفن کرده باشم، میروم و ای خاک، بر سرم ریخته میشود.
هوش مصنوعی: با توجه به تلاش و همت مردم، چارهای دیگر غیر از این نمیبینم که تو را در مکانی مناسب بگذارم و خودم بروم.
هوش مصنوعی: کشتن تو خود نشانهای از کفر و ترک دین این گروه است و من به این موضوع باور ندارم.
هوش مصنوعی: هجده نفر از نسل پیامبر محمد در این سرزمین بیگناه و به دست دشمنان کشته شدهاند. حالا از چه کسی باید بخواهم که این مسأله را بررسی کند؟
هوش مصنوعی: عدهای از بزرگان دین به دلیل کفر و نفاق با خشونت مورد حمله قرار گرفته و جانشان را از دست دادهاند و من نیز در برابر این ظلم و ناامنی قرار دارم.
هوش مصنوعی: اکنون به یثرب میروم و با خود صدها کاروان غم را به عنوان سوغاتی از مادرم دارم.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است به ظلم و ستمی که بر اهل بیت روا داشته میشود و نشان میدهد که این رفتار نادرست و بیرحمانه همچون بیاحترامی به بدن برادر گرامیاش است. به نوعی، این بیت نشان دهنده درد و رنجی است که به خاطر ستم بر خانوادهاش احساس میکند.
هوش مصنوعی: شهادت تو و بچههایت در یک جا، و در همان لحظه اسیری خودم و خواهر بیچارهام در جایی دیگر اتفاق افتاد.
هوش مصنوعی: پس گفت: ای خداوند، این همه نعمتها و جان و سر من در مقابل تو ارزش و بهایی ندارند، حتی اگر من جانم را به درگاه تو هدیه کنم.
هوش مصنوعی: پس لطفی کن و به خاندان پیامبر نگاهی محبتآمیز داشته باش و هدیه ما را به عنوان نشانهای از فضل خود بپذیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.