سفر کردند یاران جان ما هم
بسی بیگانگان و آشنا هم
ز ما یک بار برکندند دل را
ز صحبت خیمه مهر و وفا هم
چه تاب رنج راه آن نازنین را
که راهش در دل و در دیده جا هم
برابر رفت در یک تاش جانم
دلم در بند آن زلف دو تا هم
دو بوسی یادگاری داد ما را
دو می می داد پیش از دیده با هم
طفیل آهوی صحرا چه بودی
که در فتراک خود بستی مرا هم
جدایت می کند از جان من عشق
جدایی بند بند من جدا هم
فلک را کور بادا دیده مهر
که نارد دوستان را دیده با هم
اگر آن سو روی از خسرو، ای باد
ببوسی، باد پای یار ما هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جوابش داد کز کسهای شاهم
به درگاهش ز پیشان سپاهم
من از سِحرِ سَحَر پیکان راهم
جرسجنبانِ هاروتانِ شاهم
به مستی هرچه گفتم عذر خواهم
اگر بیراه رفتم هم به راهم
بدان مقصود خواهش بخش راهم
که از تو جز تو مقصودی نخواهم
چو من در ملک خوبی پادشاهم
ز لب شکر بدان بخشم که خواهم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.