دلا در عشق او رنگ دگر ریز
به جامی اشک خون از چشم تر ریز
نماندت آب اگر در دیده ای دل
ز مژگان پاره ای لخت جگر ریز
چو لعل دلکشم دامن به خون کش
چو سنگ آتشم برجان شرر ریز
چو شمع روشن از رگ ها به رخسار
سرشک آتشینم تا سحر ریز
گهی دود درونم بر فلک بر
گهی سیلاب خونم بر پدر ریز
به گردون گاهم از افغان علم زن
به هامون گاهم از مژگان درر ریز
رهی بگشای رخ و ز رشک آن باد
فلک را خاک رسوایی به سر ریز
به ایوانم چو طوبی قد برافراز
به دامانم ثمرها زان شجر ریز
هم از مرجان به جامم باده خشک
هم از گوهر به کامم نقل تر ریز
گهی برزخم دل ریشان نمک پاش
گهی در جیب درویشان شکر ریز
صفایی با قفس خو کن نه گلشن
خود ار آسوده خواهی بال و پر ریز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که دید آخر چنین لعلی گهرریز
که بر لعلی دگر نکند شکر ریز
بیا ساقی عرق در جام زر ریز
در آب خشک مروارید تر ریز
هلالی جام را شکل قمر کش
به بزم می کشان طرح دگر ریز
حریفان را به قدر وسع پیمای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.