مقابل مه ما مشتری کمال ندارد
همین دو نقص بس او را که زلف و خال ندارد
ز سرو نیست مسلم بر تو لاف تقابل
که از صفات کرامت جز اعتدال ندارد
از آن کمال فزایش بود محبت ما را
که آفتاب تو چون مهر ما زوال ندارد
دلی که خرمش از خطره یخیال تو خاطر
به خاطر از همه کون و مکان ملال ندارد
درست تا بشناسد قتیل قاتل خود را
به زیر تیغ غمت آنقدر مجال ندارد
طبیب بر سر و بیمار را ز شوق تماشا
چه حالت است که پروای عرض حال ندارد
مرا تحمل حرمان به حول خود ز تو تماشا
مبند حمل محالی که احتمال ندارد
رقیب در ره ی جانانم از هلاک مترسان
که هرکه پای فشارد جز این خیال ندارد
که کرد بیش و کم آگاهش از درون صفایی
اگر دل من و او با هم اتصال ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل همیشه بهار سخن زوال ندارد
چمن صفای پریخانه خیال ندارد
کدام لاله درین لاله زار هست که داغش
سخن به مردمک دیده غزال ندارد
شکست هم گهران نیست کار بحرنژادان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.