شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم
دم سپیده ز خورشید احتراز کنم
بود وضوی من از آب چشم و طاعتم این
که رو بقبله ابروی او نماز کنم
پرم بعرش حقیقت ز آشیانه آز
دو بال بسته مرغ نیاز باز کنم
مرا که ساعد سلطان بود مساعد پای
چرا نشیمن خود آشیان آز کنم
شکار نسر حقیقت کنم بقوت سیر
کبوتر دل شوریده شاهباز کنم
هرانچه یار فزاید بناز گو بفزای
که هر چه هست مرا جمله و نیاز کنم
من ار نیاز کنم خویش را بحضرت دوست
بهرچه هست بتائید دوست ناز کنم
رسیده ام بمیان و بموی دلبر خویش
اگر میان وی از موی امتیاز کنم
ز خاک کوی تو دل را دهم طراز بروی
دل فسرده چو روی بت طراز کنم
اگر بدست من افتد شکنج طره بخت
ز گرد راه تو آن طره را طراز کنم
ز خاک پای تو آبی زنم بر آتش دل
دل هوائی خود را محل راز کنم
حدیث موی تو گویم دم از غم تو زنم
بگفتگوی تو افسانه را دراز کنم
مرا که موطن دل خانه حقیقت اوست
چرا مسافرت کعبه مجاز کنم
صفاست قبله دل نیست جز اطاعت امر
من ار پرستش سنگ و گل حجاز کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم
همه تنم دل گردد که با تو راز کنم
حرام دارم با دیگران سخن گفتن
کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم
کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم
در خصومت بر خویشتن فراز کنم
زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم
نه ممکن است که من خود زعشق باز کنم
زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه
[...]
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم
حرام دارم با مردمان سخن گفتن
و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم
هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند
[...]
شبی بود به مهی خلوتی که ساز کنم
خروس بانگ کند تا نگاه باز کنم
رقیب دشمن و قصه دراز و شب کوتاه
مجال نیست که با دوست شرح راز کنم
به روز محتسبان دافع و به شب عسسان
[...]
خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم
بخاک افتم و صد سجده نیاز کنم
شبی بخلوت تاریک من بود یارب
که همچو شمع درآیی و در فراز کنم
کرشمه یی کن و جامی بیار ای ساقی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.