گنجور

 
سعیدا

آن قوم که روز و شب تو را جویانند

هر یک به قمار عشق نرادانند

مانند همه به فکر شطرنج خیال

نادیده رخت پیاده ای می رانند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode