گنجور

 
سعیدا

سودم به خاک پایش روی نیاز خود را

فارغ شدم ز دنیا کردم نماز خود را

هرگز نمی کند شمع دیگر چراغ روشن

پروانه گر نماید سوز و گداز خود را

سرچشمهٔ بقا را با زلف او چه نسبت

کی می دهم به حیوان عمر دراز خود را

رفتیم تا سر خم لبریز شکوه دیدیم

کردیم با صراحی افشای راز خود را

پوشیده چون سعیدا معنی لباس صورت

سر حقیقت خود کردم مجاز خود را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کلیم

هر کس به قبله‌ای کرد روی نیاز خود را

هندو صنم پرستد، من سرو ناز خود را

نگذاشت آستانش در جبهه‌ام سجودی

بی‌سجده می‌گذارم اکنون نماز خود را

در کنج نامرادی تا کی ز منع دشمن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه