عهد با بالابلندی بسته ای
دل به شوخی خودپسندی بسته ای
کرده ای زین ابلقت را چون فلک
آفتابی بر سمندی بسته ای
تنگ شکر را گشودی از لبت
بر سر هر حرف، قندی بسته ای
وانمودی خویش را بیچون به خلق
خلق را با چون و چندی بسته ای
کرده ای جا خال را در خاطرم
در دل آتش سپندی بسته ای
نوش داروها در آن لب هست و لب
از برای دردمندی بسته ای
کرده ای جا در خم ابروی یار
خانه بر طاق بلندی بسته ای
داد از زلف فلک پیمای تو
عالمی را در کمندی بسته ای
اوحدی خوش گفته ای بر روی یار
«بر گل از عنبر کمندی بسته ای»
ای سعیدا عمر می خواهی و دل
بر دم اسب دوندی بسته ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر گل از عنبر کمندی بستهای
گرد ماه از مشک بندی بستهای
از لب لعل و دهان تنگ، خوش
شکرش بگشوده، قندی بستهای
از سر زلف پریشان هر نفس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.