گنجور

 
سعیدا

عهد با بالابلندی بسته ای

دل به شوخی خودپسندی بسته ای

کرده ای زین ابلقت را چون فلک

آفتابی بر سمندی بسته ای

تنگ شکر را گشودی از لبت

بر سر هر حرف، قندی بسته ای

وانمودی خویش را بیچون به خلق

خلق را با چون و چندی بسته ای

کرده ای جا خال را در خاطرم

در دل آتش سپندی بسته ای

نوش داروها در آن لب هست و لب

از برای دردمندی بسته ای

کرده ای جا در خم ابروی یار

خانه بر طاق بلندی بسته ای

داد از زلف فلک پیمای تو

عالمی را در کمندی بسته ای

اوحدی خوش گفته ای بر روی یار

«بر گل از عنبر کمندی بسته ای»

ای سعیدا عمر می خواهی و دل

بر دم اسب دوندی بسته ای

 
 
 
حسابداری شخصی تدبیر - پیامک‌هاتو تراکنش کن!
اوحدی

بر گل از عنبر کمندی بسته‌ای

گرد ماه از مشک بندی بسته‌ای

سعیدا

همین شعر » بیت ۹

اوحدی خوش گفته ای بر روی یار

«بر گل از عنبر کمندی بسته ای»

اوحدی

بر گل از عنبر کمندی بسته‌ای

گرد ماه از مشک بندی بسته‌ای

از لب لعل و دهان تنگ، خوش

شکرش بگشوده، قندی بسته‌ای

از سر زلف پریشان هر نفس

[...]

شیخ بهایی

میوه وصلت به ما کمتر رسد

زان که بر شاخ بلندی بسته ای

عاشقانی را که در دام تواند

کشته ای چندی و چندی بسته ای

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه