می سزد گر کله خویش به سر کج بینم
من که چون لاله ز خون دل خود رنگینم
چون فلک نی به هوای دل خود در چرخم
چون زمین بار جهان می کشم و تسکینم
ظاهرم رنگ دگر دارد و باطن دیگر
بدنم گرچه ز خاک است به جان سنگینم
باده چون نوشم و دلجمع چسان بنشینم
من که از شادی بسیار چو گل غمگینم
فرس فکر نرانم به هوای رخ کس
دایماً پیروی شاه کند فرزینم
بسته بادا در آن باغ سعیدا بر من
که خلد خار ندامت به کف گلچینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از احساسات عمیق و تناقضاتی که در زندگی خود تجربه میکند سخن میگوید. او به کجروی سر خود اشاره میکند و با اشاره به لاله، رنگین شدن وجودش از درد و رنج را بیان میکند. شاعر به احساس سنگینی در وجود خود اشاره میکند و میگوید که اگرچه ظاهرش متفاوت است، باطنش دچار ناراحتی است. با نوشیدن باده، او به دنبال شادی است اما در واقع از درون غمگین است. شاعر نشان میدهد که چگونه در دنیای بیرونی، پیروی از شهوات و آرزوها میکند، در حالی که درونش گرفتار ندامت و اندوه است. در نهایت، او آرزوی آرامش و رهایی از این حالت و بازگشت به باغ سعادت را دارد.
هوش مصنوعی: اگر لازم باشد، میتوانم سر خود را کج نگهدارم، زیرا مانند لاله، رنگین هستم از درد و رنج دل خود.
هوش مصنوعی: من مانند فلک نیستم که به خواستههای دل خود بچرخم، بلکه همچون زمین بار سنگین جهان را بر دوش میکشم و در این حال آرامش مییابم.
هوش مصنوعی: ظاهر من رنگ و رویی متفاوت دارد، اما باطن من چه بسا چیز دیگری است. اگرچه جسم من از خاک تشکیل شده، ولی درونم به شدت سنگین و پر از بار و احساسات است.
هوش مصنوعی: وقتی که شراب مینوشم و خوشحال میشوم، چگونه میتوانم آرامش بگیرم در حالی که از شادی زیاد، همچنان غمگین هستم مثل گل؟
هوش مصنوعی: من هرگز به خیال چهره کسی ذهن خود را مشغول نمیکنم، چون همیشه پیرو شاهزاده میباشم.
هوش مصنوعی: در آن باغ خوشبو و شادی بخش، دلم میخواهد که گلهای زیبا را بچینم و از تلخی و ندامت دور باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
عالمی را به جمالت نگران میبینم
نه بدین دل نگرانی که من مسکینم
مگرم دست اجل از سر پا بنشاند
ور نه تا هست قدم از طلبت ننشینم
بر سر کوی تو یا سر بنهم یا باشد
[...]
این منم باز که روی چو مهت میبینم
هر دم از پسته شور تو شکر میچینم
این که باز از تو رسیدم من دلخسته به کام
گر نه خوابیست ز هی بخت که من میبینم
در شکر خنده چو آن رسته دندان ترا
[...]
حالیا مصلحتِ وقت در آن میبینم
که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم
جامِ مِی گیرم و از اهلِ ریا دور شَوَم
یعنی از اهلِ جهان پاکدلی بُگزینم
جز صُراحی و کتابم نَبُوَد یار و ندیم
[...]
من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم
خون دل میخورم و درخور صد چندینم
دورم از دولت دیدار تو و نزدیک است
که ببینم رخ مقصود و چنین میبینم
زآن چو نافه خوشم از همدمی خون جگر
[...]
تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم
شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم
موج دریای حوادث رگ خواب است مرا
بس که کوه غم او کرد گران تمکینم
طاقت جلوه او نیست مرا، می ترسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.