بی رمز درد، کس نشود آشنای ما
خالی ز ناله نیست نی بوریای ما
ماییم هر چه هست نماییم هر چه هست
از ما پر است عالم و خالی است جای ما
با سنگ طینتان چه کند نرمی زبان
با دل شکسته کار کند مومیای ما
دست طمع ز دامن دوران بریده ایم
کفش زمانه راست نیامد به پای ما
خود را به تیر آه غریبان سپر مکن
خم شد کمان چرخ به زور دعای ما
عمری است در مقام رضا ایستاده ایم
هرگز ناوفتاده ز پا این عصای ما
ما گردباد وادی حیرانی خودیم
جز آه ما نگشته کسی گرد وای ما
هرگز نداده دولت دیدار رو مگر
از پا فتاده سایهٔ بال همای ما؟
بلبل به باد داد هر آن برگ گل که داشت
بشنود تا نوای دل بینوای ما
گر شمع من تو باشی و پروانه ات منم
روز جزا وصال تو باشد جزای ما
انگشت خود گزید سعیدا چو ماه نو
تا دید ضعف طالع نشو و نمای ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ما به ناز مینگرد دلربای ما
بیگانهوار میگذرد آشنای ما
بیجرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
[...]
ای غافل از بلای دل مبتلای ما
جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما
ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم
آری مقیّدست به زلف تو پای ما
حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند
[...]
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
صبح جهان بود نفس غم زدای ما
جان تازه می شود زدم جانفزای ما
بیدار شد ز خواب گرانجان بی غمی
هر کس شنید ناله دردآشنای ما
ته جرعه ای بود که به خاکش فشانده اند
[...]
گرد فتادگی شده بال همای ما
منت نمی کشد ز کسی مدعای ما
با چاکهای سینه به محشر نمی رویم
تا رنگ و بوی گل نشود خونبهای ما
حیرت ندیدگی گل گلزار وحشت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.