گر شوی واقف تو ای بی حاصل از اسرار دل
حال دنیا و مافیها کنی در کار دل
از تماشای دو عالم چشم می بستی دگر
گر تو بینا می شدی بر دیدهٔ بیدار دل
زهرهٔ شیران شود آب از پی اش در راه عشق
بی جگر کی می تواند بود یک دم یار دل
عرش می لرزد ز آه سینهٔ صاحبدلان
زینهار ای دل نیفتی در پی آزار دل
بار مجنون کی تواند ناقهٔ لیلی کشید
طرفه سنگین است در راه محبت بار دل
عمرها شد بر در دل کار او رفت است و روب
ای خدایا بر سعیدا وانما دیدار دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل
نقطهٔ سر عاقبت بیرون شد از پرگار دل
گر مسلمانی رفیقا دیر و زنارت کجاست
شهوت آتشگاه جان است و هوا زنار دل
آخر ای آیینه جوهر، دیدهای بر خود گمار
[...]
مدعی تا چند میپرسی تو از اسرار دل
چشم تر افکند بیرون نقطه پرگار دل
رشته زنار بگسستی ولی بت در بغل
گر توانی بگسل ای جان رشته زنار دل
شاهد معنی بود بیرنگ آیینه بیار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.