گنجور

 
سعیدا

اهل عرفان را نباشد فکر سبز و زرد و آل

هر چه افتد در کف دریا بود رزق حلال

گرد کلفت روشنی بخش ضمیر عارف است

خاکساران را غبار تن بود وجه کمال

عاشقان را نشکند پرهیز جز دیدار دوست

روزی آیینه موقوف است بر عکس جمال

ترک دنیا کردگان را دل ز کلفت فارغ است

در نمی یابد رخ آیینه را گرد ملال

پیش آن جمعی که قدر وصل را دانسته اند

حرف در ترک دو عالم می رود نی ترک مال

رمز خاموشی نمی دانند غیر از خامشان

کس نمی فهمد زبان لال را جز گوش لال

یا برو ز اهل حقیقت باش یا ز اهل مجاز

کی به یک جا راست می آید سعیدا حال و قال؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode