رخش روزی که طعن رنگ با لعل بدخشان زد
لبش هم حرف های سخت با یاقوت و مرجان زد
چه بدمست است چم او در این میخانهٔ عالم
که یک یک دوستان خویش را با تیر مژگان زد
از آن روزی که قسام ازل قسمت ادا می کرد
صلا رندان عالم را به حسن ماهرویان زد
ز فکر و ذکر شیطان کرد غافل اهل عالم را
چه شد یارب که این گم کرده طالع راه مایان زد
ز تشریفی که نامش نسبتی با زلف او دارد
سلیمان تخت و بخت خویش بر کوه ماران زد
گرفت آوازهٔ کوس مخالف طینتان دیگر
از آن روزی که گیتی نوبت شاه خراسان زد
گلستان را سراسر دید پیراهن قبا کرده
سعیدا هم به نیش خار چاکی بر گریبان زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.