ای خضر خو گرفته مذاقم به آب تلخ
بهتر بود ز آب حیاتم شراب تلخ
زاهد [جبین] سرکه فشان تو روبروست
انصاف نیست باز بگویی جواب تلخ
دلبرتر است لذت غفلت ز آگهی
شیرین تر است از همه بر نفس، خواب تلخ
بستی ز خشم باز میان را به قتل من
شیرین نمود از کمرت پیچ و تاب تلخ
یک کس نماند عاقل و می آب شد ز شرم
چشمت چو کرد بر سر مردم، عتاب تلخ
دانند چیست لذت عیش مدامشان
فردا چو سر نهند به پای حساب تلخ
دلگیر گشته ایم سعیدا دگر ز دل
آشفته کرده رایحهٔ این کباب تلخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساساتی مانند تلخی زندگی و مواجهه با درد و ناکامی اشاره دارد. شاعر از تلخی آب و شراب سخن میگوید و به تضاد لذت غفلت و آگاهی اشاره میکند. او احساس میکند که عشق و زیباییهای زندگی به تلخی گراییده و در پی جلب انصاف و درک عواطف است. در نهایت، شاعر با بیان دلگیری و سوختن از تلخیهای دنیا، حس ناامیدی و آشفتهدل بودن را مطرح میکند.
هوش مصنوعی: ای خضر، که به تو خو گرفتهام، بهتر است که شراب تلخ بنوشم تا اینکه بخواهم از آب حیات بهره ببرم.
هوش مصنوعی: عابدی که پیش روی تو ایستاده، خود را از تو جدا میداند و میخواهد تو را به تلخی پاسخ دهد؛ اما انصاف این است که نباید به او پاسخ تلخی بدهی.
هوش مصنوعی: لذت نادانی و بیخبری از آگاهی بهتر و شیرینتر است و خواب شیرین و دلپذیر از همهی احساسات و واقعیتها، بسیار بهتر و دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: تو به خاطر خشم خود رهایی را بستی و به خاطر من، شیرینی را به قتل رساندی. از کمربند تو، پیچ و تاب تلخی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: هیچ فرد عاقلی باقی نماند و بادهی شراب از شرم چشمانت به اوج خود رسید، وقتی که به مردم عتاب تلخی کردی.
هوش مصنوعی: آنها نمیدانند که لذتهای بیپایانشان چه حالی دارد، زمانی که فردا به حساب اعمالشان رسیدگی شود و تلخی آن را بچشند.
هوش مصنوعی: ما دیگر ناراحت و دلگیر شدهایم، ای سعید! عطر این کباب تلخ باعث آشفتهگی دل ما شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد
همین شعر » بیت ۵
همیشه ورد سعیداست حافظا این قول
که جسم نازکت آزردهٔ گزند مباد
ای بی لب توام به دهان قند ناب تلخ
در کام جام بی لب لعلت شراب تلخ
زان دم که دهر زهر فراق توام چشاند
شد در مذاق عیش مرا خورد و خواب تلخ
از دل که سوخت ز آتش غم چاشنی مگیر
[...]
وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ
بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ
کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود
هر کس گذشته است درین نشأه ز آب تلخ
اینجا به آب توبه ز لب زنگ می بشوی
[...]
بر ما دمی نمی گذرد بی شراب تلخ
تا چند همچو ابر توان خورد آب تلخ
شیرینی زلال طرب را ز گل بپرس
روزی ما چو سبزه ی میناست آب تلخ
آنجا که عشق غارت آسودگی کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.