آنچه در شش جهات گردون است
بهر اثبات ذات بیچون است
آنچه آورده از عدم به وجود
به حقیقت نگر که موزون است
لیلیی را که نیستش طرفی
هر طرف صدهزار مجنون است
عارفان زان شدند دیوانه
که شناسش ز عقل بیرون است
هر نشانی کزو شود پیدا
مرو از جا که فعل واژون است
پیش علمش جهان و هرچه در اوست
به مثل همچو نقطه در نون است
هرچه در خانهٔ قدم ره یافت
از بلای حدوث مأمون است
نیست از معنیت خبر ورنه
نیک و بد آنچه هست مضمون است
نیست حد قیاس ذاتش را
او مبرا ز کم ز افزون است
عمر در چون چرا کنی ضایع؟
بازگشت که سوی بیچون است
تو مگو وقت رفت از دستم
آنچه آن وقت بود اکنون است
شاد کن خاطر سعیدا را
در فراق رخ تو محزون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زآنچه بیرون زسقف گردوناست
جمله معلوم اوستکو چون است
نی که هر روز پایم افزون است
که وثاقم به نزد جیحون است
هر جسد را که زیر گردون است
مادری خاک و مادری خون است
بخدائی که نفس قدرت او
شمس های رواق گردون است
کاف پیش کرشمه ی قدرش
عاشق طاق ابروی نون است
تا برآرد به آب صدره شام
[...]
هیچ داند که حال ما چون است؟
یا ز ما خود دلش دگرگون است؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.