گنجور

 
سعیدا

خم در خروش و جوش ز خمیازهٔ من است

این دور را قدح نه به اندازهٔ من است

مضمون بکر غیر خموشی نیافتم

بستن لب از سخن، سخن تازهٔ من است

رنگ پریده ام پر و بالم [شکستنی] است

بوی گلم هوای تو جمازهٔ من است

آن دفتر درخت خزان دیده ام که باد

دایم به فکر بستن شیرازهٔ من است

در دست، داغ حسرت وصل تو هر زمان

از بوستان یأس، گل تازهٔ من است

برق از شکوه شعلهٔ آهم شراره بست

فریاد رعد، شعبهٔ آوازهٔ من است

در رزمگاه عشق سعیدا به روی زرد

مشاطه تیغ، خون جگر غازهٔ من است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode