از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را
چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپای تو ما را
ما را نتوان از تو جدا کرد، که دادند
دلبستگی خاص به هر جای تو ما را
چون صبح برانگیخت به یک خنده پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را
امروز ز رخساره خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را
این ماحضری بود که در دیدن اول
کرد از دو جهان سیر، تماشای تو ما را
حاشا که ز آیینه دل پاک نسازد
گرد دو جهان، دامن صحرای تو ما را
گو سیل فنا گرد برآرد ز دو عالم
کافی است سیه خانه سودای تو ما را
صائب به نوا کوش، کز این نغمه طرازان
کافی است همین صوت دلارای تو ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را
کرد از همه بیزار تمنای تو ما را
این دیده که ما را بتو سرگرم چنین ساخت
هم سوخته بیند بته پای تو ما را
رفتی و سراپای ترا سیر ندیدیم
[...]
ای جنت نقد از رخ زیبای تو ما را
شد دیده بهشتی ز تماشای تو ما را
مست آمدی و تیغ به کف سر طلبیدی
آسایش جان گشت تقاضای تو ما را
هر داغ که از هجر تو اندوخته بودیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.