نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری
بحمدالله متاع ما ندارد روی بازاری
متاع آشنایی روی گردان گشته از دلها
همین از آشنارویان بجا مانده است دیواری
به زلف حرف ما آشفتگان بسیار می پیچی
سروکارت نیفتاده است با زلف سیه کاری
چو مجنون خانه ای در دامن صحرا هوس دارم
که غیر از گردباد آنجا نیاید هیچ دیاری
برافتاده است رسم مردمی از گلشن عالم
ندارد نرگس بیمار بر بالین پرستاری
اگر سیاره گردون سراسر مشتری گردد
نیفتد بر سر من سایه دست خریداری
اگر دشمن سرت خواهد چو گل در دامنش افکن
چو شاخ گل برون بر از چمن دوش سبکباری
ازین دشت بلاخیز حوادث چون روم صائب؟
دهن واکرده است از هر طرف آتش زبان ماری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دشواریهای زندگی و مشکلات روابط انسانی اشاره میکند. او میگوید که به مانند یوسف محبوبی برای دیگران نیست و متاع او (شخصیت و احساساتش) برای دیگران جذابیت ندارد. این اشاره به دیواری است که بین آشنایان و خود او ایجاد شده است. شاعر از ناپایداری روابط و فقدان محبت واقعی در جامعه گلایه میکند و آرزو میکند که در مکانی دور از مشکلات زندگی، آرامش پیدا کند. او همچنین به بیاعتنایی مردم به یکدیگر و غیبت انسانیت در روابط انسانی اشاره میکند. در نهایت، احساس ناامیدی و بیپناهی او در مواجهه با مشکلات زندگی و انتظارات ناپدیدهی دیگران را بیان میکند.
هوش مصنوعی: ما مثل یوسف، برای فروش نمیآییم و خوشبختانه قیمت و ارزش ما برای خریداران شناختهشده نیست.
هوش مصنوعی: اجناس ارتباط و آشنایی که باید در دلها وجود داشته باشد، اکنون از آنها دور شده است و تنها دیواری از خاطرات آشنایان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: زلف عاشقانه ما باعث گیجی و آشفتگی خیلیها شده است، اما این زلف سیاه به کسی آسیب نزده و به مشکل نیفتاده است.
هوش مصنوعی: من در دلم آرزوی خانهای در دامن صحرا دارم که در آن فقط صدای گردباد به گوش برسد و هیچ کس دیگری مزاحم نباشد.
هوش مصنوعی: در دنیای امروزی، انسانیت و محبت که روزگاری در میان مردم رواج داشت، به فراموشی سپرده شده است. در چنین زمانی، حتی نرگس زیبا و خاصی که نیاز به مراقبت دارد، هیچ پرستاری در کنار خود نمیبیند.
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا پر از خوبیها و نعمتها شود، باز هم از محبت و محبت دست دوست و یارم بر سرم نخواهد افتاد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن به تو آسیب بزند، باید به آرامی و با زیبایی نظرت را جلب کنی و از خودت فاصله بگیری تا او نتواند به تو نزدیک شود.
هوش مصنوعی: از این دشت پر خطر و پر حوادث مانند روم، من چگونه میتوانم برآیم؟ هر سو را که نگاه میکنم، آتش و خطر وجود دارد، مانند زبانی از مار که در حال گاز گرفتن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.