سرو من گر بر سر خاک شهیدان آمدی
دعوی خون هم درین عالم به پایان آمدی
تنگ شد بر من جهان از عشق، ورنه پیش ازین
چشم مورم در نظر ملک سلیمان آمدی
شوخی از حد می برد چابک سوار روزگار
کاش طفل نی سوار من به میدان آمدی
در وطن گر می شدی هر کس به آسانی عزیز
کی ز آغوش پدر یوسف به زندان آمدی؟
گر به صید لاغر آن شمشیر کردی التفات
خضر با لبهای خشک از آب حیوان آمدی
تنگ گشتی آسمان از موج آغوش امید
گر در آغوش کس آن سرو خرامان آمدی
کی شدی پروانه ما را مجال پر زدن؟
شمع اگر از جامه فانوس عریان آمدی
دانه ای از خرمن هستی نمی ماندی بجا
بی حجاب ابر اگر آن برق جولان آمدی
گر نمی شد جلوه او را لطافت پرده دار
سرو را هر طوق قمری چشم حیران آمدی
در کمند آه می آمد گر آن وحشی غزال
در رکاب آه عاشق را به لب جان آمدی
گر عنان سیر خود گردون توانستی گرفت
این سر شوریده ما هم به سامان آمدی
گر غریبی سرمه سازد استخوانت را رواست
صائب از بهر چه بیرون از صفاهان آمدی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق، فراق و احساسات عمیق انسانی است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و استعارههای قوی به بیان درد و حسرت خود میپردازد. او به عشق خود به یک "سرو" (نماد زیبایی و کمال) اشاره میکند که به سرزمین شهیدان آمده و جانش را تحتتأثیر قرار داده است. شاعر به محدودیتهای جهان از عشق اشاره میکند و حسرت میخورد که چرا معشوقش در کنار او نیست. در ادامه، او به تصویر سازی از شرایط دشوار و موانع عشق میپردازد و به شدت احساس تنهایی و جدایی میکند. در نهایت، او خواهان درک و توجه بیشتر به عشق و کیمیای وجود معشوق است و به نقد اوضاع اجتماعی و خود را غریب در میان مردم میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر سرو من بر مزار شهیدان بیفتد، دیگر هیچ دعوا و دشمنی در این جهان باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که دنیا برای من کوچک و تنگ شود، در حالی که قبل از این، چشم من مانند چشم موری بر جمال و زیبایی سلیمان میتوانست بنگرد.
هوش مصنوعی: شوخی و بازی یک سوار چابک در زندگی به حدی رسیده که باعث تعجب و نگرانی میشود. ای کاش کودکی که سوار بر اسب من است، به میدان میآمد تا این وضعیت را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: اگر هر کسی در وطنش به راحتی عزیز و محبوب میشود، پس چرا یوسف از آغوش پدرش به زندان افتاد؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شکار یک چیز لاغر و کوچک با آن شمشیر بروی، مانند اینکه توجه خضر، آن پیامبر، را به دست بیاوری، ولی با لبهای خشک و تشنه به آب حیات نرسی.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر انبوهی از امیدها فشرده و تاریک شده است؛ اگر آن معشوق زیبا و باوقار در آغوش کسی قرار بگیرد، همه چیز بهتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو چه زمانی فرصت پرواز را به ما دادی؟ اگر شمع از لباس فانوس بیرون بیفتد، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر برقی از ابرها بگذرد، هیچ دانهای از خرمن زندگی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی او نبود، لطافت و نرمی پردهدار درخت سرو هم به چشم نمیآمد و تو نیز مانند قمری با چشمان حیران و متعجب به تماشا مینشستی.
هوش مصنوعی: اگر غزال وحشی در پی همراهی با آه عاشق میآمد، حتماً چشم انتظار و بیصبرانه، جانم به لب میرسید.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی کنترل حرکت گردونهٔ افلاک را به دست بگیری، این سر و حال آشفتهٔ ما نیز به سامان خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر غریبی برایت زحمت بکشد و به تو خدمت کند، پس چرا از صفاهان دور شدهای، صائب؟ این کار برایت درست نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منت ایزد را که تا تو صدا دیوان آمدی
منت ایزد را که چون خورشید رخشان آمدی
منت ایزد را که منصور و مظفر دوستکام
راست چونانکه دل ما خواستچو نان آمدی
عالمی رفتی و اینک عالمی باز آمدی
[...]
گر تو محبوب سلیمان آمدی
هرچه گویم صد دو چندان آمدی
گر نسیم رحمتی از کوی جانان آمدی
قعر بحر لم یزل در موج احسان آمدی
گر نمی جستی بلای جان سرگردان ما
کار دل از سایه زلفش بسامان آمدی
گر نبودی در طریق یار حفظ مرتبت
[...]
گر شبی آنماه با زلف پریشان آمدی
ذره ذره از رخش خورشید تابان آمدی
گر نبودی آدم از آئینه ذات خدا
اینهمه نور و صفا در قلب انسان آمدی
آفتاب روی آنمه گر همی کردی طلوع
[...]
دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی
گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی
با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت
از در میخانه یا از گشت بستان آمدی
از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.