گنجور

 
نظیری نیشابوری

ادب گرفته عنان خمار و مستی ما

برابر است بلندی ما و پستی ما

به خود ز دوست نیابیم تا ز می مستیم

تمام دوست پرستی است می پرستی ما

هزار ساغر دیدار شد تهی و هنوز

فرود حوصله ماست شوق و مستی ما

خمار شام ندارد صبوح ما هرگز

به یک طلوع بود نشئه الستی ما

مثال صورت موهوم بی نشان بودیم

به منظر تو کشیدند نقش هستی ما

ز حقه کهرت کام برنمی آید

ز تنگی دهن تست تنگ دستی ما

ز گونه‌های «نظیری» تپانچه پوست بریخت

عذار دف نخورد ضربت دو دستی ما