محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو
خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو
برنمی دارد گرانی راه صحرای طلب
گرد هستی برفشان از خود سبکرفتار شو
در سیه کاری سرآمد روزگارت چون قلم
از سر گفتار بگذر، بر سر کردار شو
جامه احرام را بر خود کفن کردن خطاست
گر نداری زنده شب را، در سحر بیدار شو
چون حباب از حرف پوچ است این تهیدستی ترا
مهر خاموشی به لب زن، مخزن اسرار شو
در خرابی های تن تردست چون سیلاب باش
چون به دیوار یتیمان می رسی معمار شو
سخت رویی موجه آفات را آهن رباست
مرد سوهان حوادث نیستی هموار شو
چند چون پرگار خواهی گشت بر گرد جهان؟
پای در دامن گره کن مرکز ادوار شو
خار بی گل چند خواهی بود از تیغ زبان؟
بی زبانی پیشه خود کن گل بی خار شو
گنج را بی زبان ممکن نیست صائب یافتن
بی تأمل در دهان اژدها و مار شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به کی در خواب باشی یک زمان بیدار شو
کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو
عشق او داری چو مردان از سر جان درگذر
وصل او از او بجو و ز غیر او بیزار شو
همچو منصور فنا گر بایدت دار بقا
[...]
موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار شو
وقت گرگ و میش صبح مرگ شد، بیدار شو!
تن ز پیری زار شد، یعنی که وقت زاریست
رخ چو سوهان شد ز چین، یعنی دگر هموار شو!
خنده رو باشی، گلی گل؛ تندخویی، خار خار؛
[...]
در سحرخیزی به ارباب سعادت یار شو
آسمان گردآور فیض است هان بیدار شو
همچو شبنم در هوای دوست شب را زنده دار
صبح شد برخیز و مست جام استغفار شو
هر کس از فیض صبوحی کامیاب نشئه ای است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.