تا به کی در خواب باشی یک زمان بیدار شو
کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو
عشق او داری چو مردان از سر جان درگذر
وصل او از او بجو و ز غیر او بیزار شو
همچو منصور فنا گر بایدت دار بقا
بر سر دار فنا پائی بنه سردار شو
گر همی خواهی محیطی بر تو گردد آشکار
گرد نقطه دائما سرگشته چون پرگار شو
ما درین دریای بی پایان خوشی افتاده ایم
ذوق ما داری در آ در بحر و با ما یار شو
گر نظر از چشم او داری چو او عیار باش
کار عیاری خوش است ای یار ما عیار شو
نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف
خوش بیا در بزم او از عمر برخوردار شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو
خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو
برنمی دارد گرانی راه صحرای طلب
گرد هستی برفشان از خود سبکرفتار شو
در سیه کاری سرآمد روزگارت چون قلم
[...]
موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار شو
وقت گرگ و میش صبح مرگ شد، بیدار شو!
تن ز پیری زار شد، یعنی که وقت زاریست
رخ چو سوهان شد ز چین، یعنی دگر هموار شو!
خنده رو باشی، گلی گل؛ تندخویی، خار خار؛
[...]
در سحرخیزی به ارباب سعادت یار شو
آسمان گردآور فیض است هان بیدار شو
همچو شبنم در هوای دوست شب را زنده دار
صبح شد برخیز و مست جام استغفار شو
هر کس از فیض صبوحی کامیاب نشئه ای است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.