تا به کی در خواب باشی یک زمان بیدار شو
کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو
عشق او داری چو مردان از سر جان درگذر
وصل او از او بجو و ز غیر او بیزار شو
همچو منصور فنا گر بایدت دار بقا
بر سر دار فنا پائی بنه سردار شو
گر همی خواهی محیطی بر تو گردد آشکار
گرد نقطه دائما سرگشته چون پرگار شو
ما درین دریای بی پایان خوشی افتاده ایم
ذوق ما داری در آ در بحر و با ما یار شو
گر نظر از چشم او داری چو او عیار باش
کار عیاری خوش است ای یار ما عیار شو
نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف
خوش بیا در بزم او از عمر برخوردار شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به بیداری و آگاهی. شاعر از فرد میخواهد که از خواب غفلت بیدار شود و به عشق واقعی روی آورد. او تأکید میکند که باید از غیر معشوق بیزار و در پی وصال او باشد. همچنین اشاره به ضرورت فنا در عشق و قرار گرفتن در مسیر بقا دارد. در این بین، شاعر به خوشی در جمع دوستان و لذتبردن از زندگی اشاره میکند و از شنونده میخواهد که عیار و باهوش باشد و در بزم عشق خوش بگذراند. به طور کلی، شعر دعوت به زیستن با آگاهی و عشق ورزیدن است.
هوش مصنوعی: هرگز در خواب نمان و به خود بیا؛ وقت آن رسیده که بیدار شوی. بیکاری و تنبلی را کنار بگذار و با احساس خوشی در کار و زندگیات مشغول شو.
هوش مصنوعی: اگر عشق او را داری، باید با تمام وجودت آمادهی فدا کردن جانت برای او باشی. وصال او را در جستوجو کن و از هر چیز دیگری که غیر از اوست، دل برگردان.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همچون منصور، به فنا دست یابی، باید که در سر دار فنا، پا بگذاری و رهبری کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دنیایی برایت روشن شود، باید مانند پرگار دائماً در حال چرخش و جستجو باشی.
هوش مصنوعی: ما در این دریای بیپایان خوشی غرق شدهایم، تو هم با ما بیایید و از این لذت بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: اگر نظر و توجهت به چشمان اوست، پس مانند او باش و از مهارتهای خود بهره ببر. کار با هنرمندی و ماهرانه خوب است، پس ای دوست، تو هم بااستعداد و هنرمند باش.
هوش مصنوعی: نعمت الله، فرد سرمستی است که در کنار ساقی، از نوشیدن و شادی لذت میبرد. بیا و در مراسم او شرکت کن تا از عمر و خوشی بهرهمند شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو
خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو
برنمی دارد گرانی راه صحرای طلب
گرد هستی برفشان از خود سبکرفتار شو
در سیه کاری سرآمد روزگارت چون قلم
[...]
موی چون گردید جو گندم، دگر هشیار شو
وقت گرگ و میش صبح مرگ شد، بیدار شو!
تن ز پیری زار شد، یعنی که وقت زاریست
رخ چو سوهان شد ز چین، یعنی دگر هموار شو!
خنده رو باشی، گلی گل؛ تندخویی، خار خار؛
[...]
در سحرخیزی به ارباب سعادت یار شو
آسمان گردآور فیض است هان بیدار شو
همچو شبنم در هوای دوست شب را زنده دار
صبح شد برخیز و مست جام استغفار شو
هر کس از فیض صبوحی کامیاب نشئه ای است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.