گهی که عشق به خود راه مینمود مرا
ز بودِ خود سر مویی خبر نبود مرا
درِ مجاز ببستم به روی خویش، چو دوست
به روی دل ز حقیقت دری گشود مرا
به پیش روی من از عشق داشت آیینه
دراو چنانکه بباید به من نمود مرا
کشید عاقبت اندیشهٔ دهان و لبش
به عالم عدم از عرصهٔ وجود مرا
مگر تمام بسوزد متاعِ هستیِ من
وگرنه ز آتش سودای او چه سود مرا
کنونکه همچو خیالی به دوست پیوستم
تفاوتی نکند طعنهٔ حسود مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تجربه شاعر از عشق و دلدادگی است. او ابتدا به مرحلهای میرسد که در آن خود را فراموش کرده و از حقیقت دور میشود. عشق او را به دنیا و وجود ارتباط میدهد و در این مسیر، او را به آگاهیای میرساند که پیش از آن نداشته است. اما با این حال، این عشق به شدت او را میسوزاند و او را در جستجوی چیزی فراتر از هستی خود قرار میدهد. در نهایت، حتی پس از پیوستن به محبوبش، حسادت دیگران تاثیری بر او ندارد و او به حالت خیال روی آورده است.
هوش مصنوعی: گاههایی پیش میآمد که عشق مرا به سمت خود میکشاند و در این لحظهها از وجود خودم هیچ اطلاعی نداشتم.
هوش مصنوعی: در را به روی دنیای تقلید و غیرواقعی بستم و وقتی دوست حقیقیام درِ واقعیات را به روی قلبم گشود، به معنای واقعی زندگی روی آوردم.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که آئینهای در مقابل من قرار بگیرد و آنچه که باید از خودم ببینم را به من نشان دهد.
هوش مصنوعی: نهایتاً اندیشهام دربارهٔ دهان و لب او، مرا از دنیای هستی به عالم عدم کشاند.
هوش مصنوعی: من باید تمام وجودم را فدای عشق او کنم، وگرنه از آتش عشق او هیچ بهرهای برای من نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: حال که به خاطر محبتی که به دوست دارم، مانند یک خیال به او نزدیک شدم، دیگر برایم اهمیت ندارد که حسودان به من طعنه بزنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا
ز بحر کرد کرم خلعت وجود مرا
ز بند وصل لباسی مرا برون آورد
اگر چه مه چو کتان سوخت تار و پود مرا
ستاره سوخته ای بود چون شرر جانم
[...]
فکند از نظری دیده حسود مرا
ز خویش کرده جدا آتشی چو دود مرا
غرور کعبه روانم دلیل بتکده شد
وگرنه تاب فراق حرم نبود مرا
روا مدار که گردد مزید خواهش غیر
[...]
جنون به مستی و هشیاری آزمود مرا
ز بسکه محو تو بودم ز خود ربود مرا
برای خاطر او قبله گاه دل شده ام
اگر دچار شود می کند سجود مرا
گداخت شکوه ی رنگ و به پیش چاره گران
[...]
چو شیشه بود تمنا تن کبود، مرا
فلک به سنگ جفای تو آزمود، مرا
نهفته بود مرا جسم چون شرار به سنگ
وصال سوخته جانی ز خود ربود مرا
برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا
تپید عشق و درین کشت نا بسامانی
هزار دانه فرو کرد تا درود مرا
ندانم اینکه نگاهش چه دید در خاکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.