گنجور

 
نسیمی

با چنین حسن آن صنم گر بی حجاب آید برون

آفتاب از برقع و ماه از نقاب آید برون

گر شبی طالع شود بر بام چون بدرالدجا

تا صباح از شام زلفش آفتاب آید برون

تا بود مهمان چشم من خیال چشم او

از سر چشمم کجا سودای خواب آید برون

گر چو شمع از آتش دل چشم تر دارم چه عیب

هر که را سوزد دماغ از دیده آب آید برون

گر خیال چشم مستش زاهدی بیند به خواب

از درون صومعه مست و خراب آید برون

هر نفس بوی گلاب آید ز رخسارش ولی

نیست از گل دور، اگر بوی گلاب آید برون

آفتاب حسن رویت گر بتابد بر فلک

شمع خورشید از توانایی و تاب آید برون

چون نسیمی وصف لعل گوهرافشانش کند

از دهانش چون صدف در خوشاب آید برون

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

گر شبی آن مه ز منزل بی نقاب آید برون

ز اول شبه تا دم صبح آفتاب آید برون

تا به چشم من خیال آن به آمد خواب رفت

چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون

از جگر خونی که ریزم دل غذا میسازدش

[...]

نسیمی

گر شبی ماه من از ابر نقاب آید برون

دیگر از شرمش عجب گر آفتاب آید برون

گر به جای خواب گیرد صورتش جا در نظر

دیده می شویم به خون، تا نقش خواب آید برون

هست همرنگ شراب اشکم مدام از خون دل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نسیمی
صائب تبریزی

دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون

صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون

می جهد آتش چو شمع از دیده گریان من

هیچ کس نشنیده است آتش ز آب آید برون

بی دهن شو تا غم روزی نباید خوردنت

[...]

طغرای مشهدی

بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون

گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون

از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم

چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون

نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم

[...]

سعیدا

صبحدم مطلوب چون مست شراب آید برون

ز آه صدیقان او بوی کباب آید برون

کی شود ظاهر کرامت از ولی پیش نبی

ذره ها پنهان شود چون آفتاب آید برون

سال ها شد جای در ویرانهٔ دل کرده ام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه