گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از بخت سیه پست نگردید نوایم

از سرمه شب بیش شد آواز درایم

خون از جگر آهن و فولاد گشاید

چون ریزه الماس، خراشیده صدایم

هر سبزه خوابیده که در باغ جهان بود

از خواب گران جست ز گلبانگ رسایم

دوری ز خرابات نه از خشکی زهدست

ترسم گرو باده نگیرند ردایم

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد

صد سلسله از برگ نهادند به پایم

در فکر گشاد دل من بس که فرو رفت

افزود به دل عقده ای از عقده گشایم

صائب ز سر خود به ته بال کشیدن

عمری است که در سایه اقبال همایم