از بخت سیه پست نگردید نوایم
از سرمه شب بیش شد آواز درایم
خون از جگر آهن و فولاد گشاید
چون ریزه الماس، خراشیده صدایم
هر سبزه خوابیده که در باغ جهان بود
از خواب گران جست ز گلبانگ رسایم
دوری ز خرابات نه از خشکی زهدست
ترسم گرو باده نگیرند ردایم
چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد
صد سلسله از برگ نهادند به پایم
در فکر گشاد دل من بس که فرو رفت
افزود به دل عقده ای از عقده گشایم
صائب ز سر خود به ته بال کشیدن
عمری است که در سایه اقبال همایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نیز مکافات شما باز نمایم
اندام شما یک به یک از هم بگشایم
از باغ به زندان برم و دیر بیایم
چون آمدمی نزد شما دیر نپایم
آوردهام از بحر برون در گهر بار
تا بر سر بازار دکانى بگشایم
فدم شده خم بر سر بازار تکبر
تا گوى ز میدان سعادت بربایم
ترسم که شود مشتریم کم نشناسد
[...]
من کیستم آن بادیهپیمای فنایم
کاواره کند قافله را بانگ درایم
چون باغ غم افسرده شود دیده ابرم
چون داغ جگر غنچه شود باد صبایم
در پیکر ماتم نفس بازپسینم
[...]
مگذار ز دستم که گل باغ وفایم
بر دست تو شایسته تر از رنگ حنایم
از بس به ره عشق درو خار خلیده ست
همچون دم ماهی شده هر پنجه ی پایم
از فیض سبکروحی خود اوج گرفتم
[...]
پروانه شوم یا پر طاووس گشایم
از عالم عنقا چه خیالست برآیم
آب و گلم از جوهر نظاره سرشتند
در چشم خیالست به چشم همه جایم
سعی طلبم بیش شد از هر چه نه بنشست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.