خواهم که دمی در قدم آن پسر افتم
رخ بر کف پایش نهم و بی خبر افتم
دیگر به نظاره نروم بر سر راهش
ترسم که شوم بی خود و بر رهگذر افتم
هر چند به صد خواریم افتاده به راهش
آن روز مبادا که به جای دگر افتم
روز اجل ای بخت مرا بر در او بر
باشد که بر آن خاک در از پای درافتم
زینگونه که از دیده رود اشک دمادم
نبود عجب ار غرقه به خون جگر افتم
شاید به ترحم کند آن شوخ نگاهی
ای غم مددی کن که ازین زارتر افتم
جامی گر ازینگونه دود سیل سرشکم
چون خانه گل زود ز بنیاد برافتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات آرزو دارد که یک لحظه بر پای آن پسر بیفتد و به تماشا او بپردازد. او نگران است که در صورت نگاه کردن به او، دچار خودباختگی شده و در برابر مردم بیخود شود. هرچند که به خاطر عشقش بسیار خوار و ذلیل است، اما امیدوار است که در روز مرگش بر در او بیفتد. شاعر به شدت تحت تاثیر غم و حسرت است و اعتراف میکند که اشکش به اندازهای جاری است که ممکن است باعث نابودیاش شود. او همچنین درخواست کمک از غم میکند تا از این وضعیت بدتر نجات یابد. در نهایت، شاعر با توجه به شدت غم و ناراحتیاش، به نوعی از نابودی تدریجی روحی و عاطفی خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: میخواهم لحظهای در کنار آن پسر باشم و سرم را بر روی پایش بگذارم و به آرامی از دنیای اطراف خود غافل شوم.
هوش مصنوعی: دیگر نمیخواهم به تماشای او بروم، چون میترسم دیوانه شوم و مقابل دیگران افتاده و خجالتزده شوم.
هوش مصنوعی: هرچند که ما به سختی و ذلت زندگی میکنیم، امیدوارم در آینده به وضعیتی بدتر از این دچار نشوم.
هوش مصنوعی: در روزی که تقدیر من به سرانجام میرسد، بخت من در آنجا بر در مرگ خواهد بود، و من از آن در به زمین میافتم.
هوش مصنوعی: اگر اشک به طور مداوم از چشم برود، تعجبی نیست اگر دلم از غم و ناراحتی به شدت دچار آسیب شود و به خون بنشیند.
هوش مصنوعی: شاید آن نگاه شاداب با رحمت به من بنگرد، ای غم، به من کمک کن که از این حال زارتر نمیتوانم باشم.
هوش مصنوعی: اگر جامی از این نوع دود و غم به سرشک من بیفتد، چون گلخانهای زود از ریشه ویران میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم
در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم
مست از می شوق تو چنانم که بکویت
[...]
هر شب بسر کوی تو از پای در افتم
وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم
گر بار غم اینست، که من میکشم از تو
بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم
خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی
[...]
خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم
چندی بزبان همه کس چون خبر افتم
این همسفران پشت بمقصود روانند
شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم
دیوانه آنزلفم و از غایت سودا
[...]
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
کو قوت پا تا به خیال سفر افتم
من کز جگر شیر بود توشه راهم
تا کی پی این قافله بیجگر افتم؟
پرسند اگر از حاصل سرگشتگی من
[...]
تا چند ز بیداد تو خونین جگر افتم
چون نقش پی خویش به هر رهگذر افتم
از جور تو نزدیک بدان شد که سراپای
خون گردم و یک قطره ز مژگان تر افتم
در دیده اگر جای دهد خصم عذابست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.