بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم
از آنکه من شکرستان دوست را مگسم
سحرگهی که من از شوق او برآرم آه
چو شب سیاه کند روی صبح را نفسم
بدوست کردم پیغام کای یگانه بحسن
ز نعمت دو جهان جز تو نیست ملتمسم
جواب داد که مسکین من آب حیوانم
وگر چنانکه سکندر شوی بتو نرسم
از آن زمان که مرا بر در تو آب نماند
چو خاک از سر ره برنداشت هیچ کسم
بروز بر سر کوی تو از سگم بیم است
بشب روم که ز سگ باک نیست ار عسسم
بدامنت نرسد دست چون ز درویشی
بآستین خود ای دوست نیست دست رسم
بگیر جیب من و پیش کش مرا مگذار
بدان رفیق که دامن همی کشد ز پسم
بصدق کردم دعوی که سیف فرغانی
غلام تست و مؤکد همی کنم بقسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر مشهور ایرانی، حافظ، بیانگر عشق و وابستگی عمیق او به معشوق است. شاعر به طور مستقیم از احساساتش سخن میگوید و اینکه فقط دوست او میداند که او کیست. او از شوق به معشوق اشک میریزد و به نداشتن کسی که در او را درک کند، ابراز ناراحتی میکند.
شاعر پیغام عشقش را به معشوق میرساند و از او میخواهد که جز او به هیچ چیز دیگری توجه نکند. او با حسرت میگوید که هیچ کس به او نمیرسد و زندگیاش برایش بیمعنا شده است. در ادامه به احساس حقارتش در برابر معشوق اشاره میکند و از ناامیدیاش سخن میگوید.
او به محبتی صادقانه برمیگردد و میگوید که همچون غلامی درباری، خود را تسلیم عشق معشوق کرده است و همواره به او وابسته است. این شعر تجلی احساسات عمیق، فراق، و عشق است و بیانگر تناقضات در عشق و زندگی انسانی است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند من کی هستم جز دوست. من فقط شکر نعمتهای دوستیام را میگویم.
هوش مصنوعی: در سپیدهدم که به خاطر عشق او آهی از دل میکشم، این آه همچون شب تیرهوسیاهم میشود و چهره صبح را میپوشاند.
هوش مصنوعی: به دوست پیام دادم که ای یگانه در زیبایی، جز تو در دنیا هیچ چیز برایم جالب نیست.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که من بیچارهام و مانند آب حیات هستم؛ حتی اگر به اندازه سکندر بزرگ شوی، به تو نمیرسم.
هوش مصنوعی: از زمانی که در درگاه تو آب و زندگیام تمام شد، هیچکس مانند خاکی که از سر راه برداشته شده باشد، به یاد من نیفتاده است.
هوش مصنوعی: من از سگهایی که در کوی تو وجود دارند میترسم، اما اگر شب بروم، چون با سگها آشنایی دارم و ترسی از آنها ندارم.
هوش مصنوعی: اگر به درویشی متوسل شوی و دستت به او نرسد، این نشان میدهد که نیستی در واقع در دست خودت است و نمیتوانی چیزی به او ببخشی یا به او کمک کنی. این به معنای ناتوانی در ارائه یاری و محبت به دیگران است.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناامیدی و دلزدگی نسبت به دوستی است که به نظر میرسد به جای حمایت، فرد را در تنگنا قرار میدهد. شاعر از دوستی که به جای دست یاری، در حال کندن دامن اوست، میخواهد که او را رها کند و از زندگیاش دور شود. در واقع، این بیت نمایانگر تمایلی است برای جدا شدن از روابطی که به انسان آسیب میزند و تصریح میکند که فرد ترجیح میدهد از چنین دوستی دور بماند.
هوش مصنوعی: من به راستی ادعا میکنم که سیف فرغانی فقط غلام توست و بر این موضوع با قسم تأکید میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش است باده که باشد یکی حریف ظریف
ظریف نیست حریفی که بشمرد نفسم
چنین حریف طلب کن، چو یافته نشود
بیار باده که من خود حریف خویش بسم
دگر سفر نکنم گر به دوست بازرسم
هلاکِ خویشتن این بس که می کند هوسم
بقایِ عمر همی خواهم از خدا چندان
که رویِ دوست ببینم همین مراد بسم
حیات اگر به سر آید امید می دارم
[...]
اگر چه در چمن روزگار خار و خسم
چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم
درین ریاض من آن بلبلم که می آید
صدای خنده گل از شکستن قفسم
به جرم هرزه درایی مرا ز باغ مران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.