گنجور

 
فروغی بسطامی

جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم

که از سلاسل تو مستحق زنجیرم

ز نور حسن تو چشم و چراغ خورشیدم

ز فر عشق تو فرمانروای تقدیرم

ز سحر چشم تو شاهین پنجهٔ شاهم

ز بند زلف تو زنجیر گردن شیرم

چنان به جلوه درآمد جمال صورت تو

که از کمال تحیر مثال تصویرم

نشسته‌ام به سر راه آرزو عمری

که ابروی تو نشاند به زیر شمشیرم

کنون که دست تظلم زدم به دامانت

عنان کشیدی و بستی زبان تقریرم

ز فرق تا قدم از سوز عشق ناله شدم

ولی نبود در آن دل مجال تاثیرم

سحر کمان دعا را به یکدگر شکنم

خدا نکرده گر امشب خطا رود تیرم

به قاتلی سر و کارم فتاد در مستی

که تیغ می‌کشد و می‌کشد ز تاخیرم

شراب داد ولیکن نخفت در بزمم

خراب ساخت ولیکن نکرد تعمیرم

طلای احمر اگر خاک را کنم نه عجب

که من ز تربیت عشق کان اکسیرم

مگر که خواجه فروغی ز بنده در گذرد

و گر نه صاحب چندین هزار تقصیرم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

به گوشه‌ای بروم گوش آن قدح گیرم

که عاشق قدح و درد و خصم تدبیرم

خوش است گوشه و یا گوشه گشته‌ای چون من

به هر چه باشد از این دو چو شهد و چون شیرم

چو آب و روغن با هر کی مرغ آبی نیست

[...]

ناصر بخارایی

به ابرویِ چو کمانت که گر زنی تیرم

نظر ز ابرو و چشم تو بر نمی‌گیرم

چو در طریق وفایت شدم ندیم ندم

رفیق گریهٔ زارست و نالهٔ زیرم

ز لذت لب تو گشت جان من شیرین

[...]

صائب تبریزی

به لب نمی رسد از ضعف آه شبگیرم

ز بار دل چو کمان، خانه می کند تیرم

ز بس گداختگی در نظر نمی آیم

مگر به موی میان کرده اند تصویرم

چه بوریا همه تن استخوان نما شده ام

[...]

بیدل دهلوی

چه حاجتست به بند گران تدبیرم

چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم

اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست

توان به جنبش مژگان‌کشید تصویرم

ز بسکه ششجهت از من‌گرفته است غبار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
آشفتهٔ شیرازی

نشایدم چو دل از مهر یار برگیرم

ضرورتست کز اینجا ره سفر گیرم

بچشم من شده شیراز تر چون کنعان

بشیر کو که زیوسف از او خبر گیرم

زدیده خواست سپردل بدفع تیر نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه