از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم
که با تردامنان یار است جانانی که من دارم
اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من
ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم
ز مردم گرچه میپوشم خراش سینهٔ خود را
ولی پیداست از چاک گریبانی که من دارم
کشم تا کی غم هجران اجل گو قصد جانم کن
نمیارزد به چندین درد سر جانی که من دارم
مپرس از من که ویران از چه شد غمخانهات وحشی
جهان ویران کند این چشم گریانی که من دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها از غم و اندوه ناشی از جدایی یار و به درد دلها و احساسات درونی خود میگوید. او به وضوح نشان میدهد که با وجود تلاش برای پنهان کردن درد خود از دیگران، نشانههای غم و پریشانیاش به وضوح نمایان است. او گویی به خاطر فقدان و دوری معشوقش در عذاب است و میداند که حسرت و گریهاش مانند طوفانی است که ویرانی به همراه دارد. احساسات عمیقش نشاندهندهی شدت عشق و دلتنگیاش است و میخواهد که دیگران عمق دردش را درک کنند.
هوش مصنوعی: نگران و متاثر شدم که چقدر اشکهایم بر دامانی که من دارم، اثر گذاشته است. چرا که شباهت و نزدیکی را با محبوبی که داشتهام، احساس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر وضع من با تو اینطور ادامه پیدا کند، حالتی که دارم از این هم بدتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: هرچند که من از مردم درد و زخم قلبم را مخفی میکنم، اما نشانههای ناراحتیام از درز لباسهایم واضح است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم تا کی باید غم دوری و فراق را تحمل کنم. ای تقدیر، اگر قصد جانم را داری، زودتر این کار را انجام بده، چون این همه درد و رنجی که در زندگی کشیدهام، ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: از من نپرس چرا غمگین و ویرانم؛ این دنیا با تمام بیرحمیاش، با این چشمان اشکآلود من، میتواند به راحتی هر جای زندگیات را نابود کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز اکسیر قناعت میشمارم نعمت الوان
اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
نمی گنجد به محشر فوج عصیانی که من دارم
اجل شرمندگیها دارد از جانی که من دارم
نگهدارد خدا از چشم بد از چشم خوبش هم
کماندار آفتی برگشته مژگانی که من دارم
مرا درد تو می سازد به آیینی که می باید
[...]
مپرسید از معاش خنده عنوانی که من دارم
از آبی ناشتاتر میشود نانی که من دارم
دو روزم باید از ابرام هستی آب گردیدن
بجز ننگ فضولی نیست مهمانی که من دارم
دل آواره با هیچ الفتی راضی نمیگردد
[...]
نثار راه جانان کی سزد جانی که من دارم
ندارد قدر جان در راه جانانی که من دارم
دلم پردرد و جانم پرغم و چشمم بود پرخون
ندارد هیچ کس در عشق سامانی که من دارم
ببین ای پاکدامن گل که از خون جگر تا کی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.