گنجور

 
عطار

این دل پر درد را چندان که درمان می‌کنم

گوییا یک درد را بر خود دو چندان می‌کنم

بلعجب دردی است دردِ عشقِ جانان کاندرو

دردم افزون می‌شود چندان که درمان می‌کنم

چند گویی توبه کن از عشق و زین ره باز گرد

چون توانم توبه چون این کار از جان می‌کنم

از میانِ جان نگیرد عشقِ او هرگز کنار

کز میانِ جان هوای روی جانان می‌کنم

این عجایب بین که نگذارند در گلخن مرا

وانگهی من عزمِ خلوتگاهِ سلطان می‌کنم

عشق تو تاوان است بر من چون نیم در خوردِ تو

مردِ عشق خود تویی پس من چه تاوان می‌کنم

چون دل و جانم به کلّی رازِ عشق تو گرفت

من چرا این راز را از خلق پنهان می‌کنم

نی خطا گفتم، تو و من کی بود در راه عشق

جملهٔ عالم تویی بر خویش آسان می‌کنم

تا گهرهای حقیقت فاش کردم در جهان

با دل عطار دلتنگی فراوان می‌کنم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۷۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

منزل عشقت که من پوشیده در جان می‌کنم

رخ گواهی می‌دهد، هرچند پنهان می‌کنم

جان که بند رفتن است و ماندنش از بهر آنست

کز کمانت هر زمان من وعده پیکان می‌کنم

توشه جانم گران گشت از برای آن جهان

[...]

صوفی محمد هروی

در چمن چون یاد آن سرو خرامان می کنم

بلبلان را جمع و گلها را پریشان می کنم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
جامی

گوهر نایابی و من بهر تو جان می‌کنم

کان تو جان است و چون جان می‌کنم کان می‌کنم

بر لب تو دست سودم دی نه دندان وین زمان

می‌کنم زان یاد و دست خود به دندان می‌کنم

در دل عشاق پیکان تو گم شد وین همه

[...]

صائب تبریزی

خاک را از آب روی خود گلستان می‌کنم

قطره‌ای تا در بساطم هست طوفان می‌کنم

آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور

در سواد شهر جولان در بیابان می‌کنم

گرچه از قسمت دم آبی نصیب من شده است

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

چون به یاد زلف او زلف غم افشان می‌کنم

می‌کشم آهیّ و عالم را پریشان می‌کنم

گلستان بی‌روی او بر من جهنم می‌شود

من که دوزخ را به یاد او گلستان می‌کنم

دامن وصلش اگر در کف نباشد یک نفس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه