تیغ کوه همتم دامن ز صحرا میکشم
میروم تا اوج استغنا، دگر وامیکشم
دست از مشاطه در نازکادایی بردهام
سایه از مژگان بر آن زلف چلیپا میکشم
در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی
میربایم قطرهای و سر به دریا میکشم
در پناه اهل عزلت میگریزم چند گاه
پردهای بر روی خود از بال عنقا میکشم
ای سموم بیمروت شعلهای از دل برآر
جاده جوی خون شد از بس خار از پا میکشم
تا دهن بازست چون پیمانه مینوشم شراب
چون سبو تا دست بر تن هست صهبا میکشم
میزنم هردم به دل نقش امید تازهای
خامهای در دست دارم نقش عنقا میکشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تلاش شاعر برای دستیابی به اوج استغنا و بینیازی است. شاعر از دنیای مادی فاصله گرفته و به مسیرهای معنوی و عزلت پناه میبرد. او به زیباییهای دنیای پیرامونش توجه دارد و با تمثیلات مختلف، مانند قیاس بین قطرهای از دریا و صدف، به اهمیت قناعت و کفاف اشاره میکند. در نهایت، شاعر با امید به آینده و نوید ایدههای تازه، با استفاده از هنر و خلاقیت خود، میکوشد تا به عمق حقیقت و معنای زندگی برسد.
هوش مصنوعی: سلاح اراده و تلاش خود را از دامن کوه بیرون میکشم و به سمت درجات بالای بینیازی حرکت میکنم، دیگر بار هم به جلو پیش میروم.
هوش مصنوعی: من دیگر به زلف و ناز و دلربایی بیتوجه شدهام و حالا بهجای اینکار، سایهای از مژگانم بر روی زلفهای زیبا و خوشفرم میافکنم.
هوش مصنوعی: در قناعت، انسان باید مانند صدف باشد که با کمترین چیز راضی است. من تنها یک قطره از دریا را میگیرم و با آن زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: در محافل دور از هیاهو و شلوغی به آرامش میروم و برای مدتی، از چشم دیگران پنهان میشوم و به خودم فکر میکنم.
هوش مصنوعی: ای بادهای ستمگر، از دل من آتش و شعلهای برآور. جادهای که در آن پیش میروم به خاطر خارهایی که از پاهایم بیرون میآورم، به رود خونی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که دهنم باز است، مانند پیمانهای شراب مینوشم و تا زمانی که دست بر تن دارم، از باده مینوشم.
هوش مصنوعی: هر لحظه به دل خود امید و آرزوی جدیدی میبافم و در دستم قلمی دارم که نقش پرندهای افسانهای را میکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم
نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم
خار خار راحتم ره می زند ای ساربان
گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم
چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز
[...]
ریخت ناخن بس که خار یأس از پا میکشم
بر در دل مینشینم پا ز درها میکشم
ساعدم از زیر بار آستین بیرون نرفت
چون نگویم دست همت را ز دنیا میکشم
شحنه را بر من گرفتی، محتسب را دست نیست
[...]
شیوههای یوسف از اخوان دنیا میکشم
ناز یکرنگان ازین گلهای رعنا میکشم
استخوان بختیان چرخ را سازد غبار
آنچه من از بار غم در عشق تنها میکشم
بر فنای زنگ و بو بسیار میلرزد دلم
[...]
..............................
..............................ا میکشم
او فراهم میکشد چو غنچه جیب از روی ناز
من به صد امید، دامان تمنا میکشم
وصل را زان دوست میدارم که هجران در پی است
[...]
رخت چون دیوانگان صحرا به صحرا میکشم
عشق میگوید سفر کن رخت هرجا میکشم
در میان محنت امروز از بس خو کردم
انتظار محنتی دارم که فردا میکشم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.