گنجور

 
صائب تبریزی

تیغ کوه همتم دامن ز صحرا می‌کشم

می‌روم تا اوج استغنا، دگر وامی‌کشم

دست از مشاطه در نازک‌ادایی برده‌ام

سایه از مژگان بر آن زلف چلیپا می‌کشم

در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی

می‌ربایم قطره‌ای و سر به دریا می‌کشم

در پناه اهل عزلت می‌گریزم چند گاه

پرده‌ای بر روی خود از بال عنقا می‌کشم

ای سموم بی‌مروت شعله‌ای از دل برآر

جاده جوی خون شد از بس خار از پا می‌کشم

تا دهن بازست چون پیمانه می‌نوشم شراب

چون سبو تا دست بر تن هست صهبا می‌کشم

می‌زنم هردم به دل نقش امید تازه‌ای

خامه‌ای در دست دارم نقش عنقا می‌کشم

 
 
 
عرفی

بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم

نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم

خار خار راحتم ره می زند ای ساربان

گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم

چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز

[...]

کلیم

ریخت ناخن بس که خار یأس از پا می‌کشم

بر در دل می‌نشینم پا ز درها می‌کشم

ساعدم از زیر بار آستین بیرون نرفت

چون نگویم دست همت را ز دنیا می‌کشم

شحنه را بر من گرفتی، محتسب را دست نیست

[...]

صائب تبریزی

شیوه‌های یوسف از اخوان دنیا می‌کشم

ناز یکرنگان ازین گل‌های رعنا می‌کشم

استخوان بختیان چرخ را سازد غبار

آنچه من از بار غم در عشق تنها می‌کشم

بر فنای زنگ و بو بسیار می‌لرزد دلم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

..............................

..............................ا می‌کشم

او فراهم می‌کشد چو غنچه جیب از روی ناز

من به صد امید، دامان تمنا می‌کشم

وصل را زان دوست می‌دارم که هجران در پی است

[...]

ابوالحسن فراهانی

رخت چون دیوانگان صحرا به صحرا می‌کشم

عشق می‌گوید سفر کن رخت هرجا می‌کشم

در میان محنت امروز از بس خو کردم

انتظار محنتی دارم که فردا می‌کشم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه