چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم
گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم
بستر وبالین من بود از پروبال هما
تا درین بستانسرا سر در ته پرداشتم
دامن پاک قیامت را چرا در خون کشم
من که زخم از خنده خود همچو گل برداشتم
تیرم از تسخیر آن آیینه رو آمد به سنگ
من که در پیشانی اقبال سکندر داشتم
کار روغن می کند با شعله بیباک آب
شد زیاد از تیغ او شوری که در سر داشتم
پای سیرم خشک گردید از غرور زهد کاش
بادبانی چون حباب از دامن ترداشتم
نشتر از نامردمی در پرده چشمم شکست
از ره هر کس به مژگان خار و خس برداشتم
سبزه خط زهر قاتل شد بر آن تیغ نگاه
من به این فصل بهار امید دیگرداشتم
آه سردی بود کز دل از ندامت جسته بود
سایه بیدی که در صحرای محشر داشتم
از رگ خامی همان در پیچ و تابم گرچه من
بستر وبالین زآتش چون سمندر داشتم
هرگز از وحشت نیاسودم درین آرامگاه
تکیه بر شمشیر از پهلوی لاغر داشتم
چون سبو در گردن می شد حمایل عاقبت
دست کوتاهی که دایم در ته سر داشتم
بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم
حاصل عالم ازین یک کف زمین برداشتم
طوطی من صائب از گفتار شکر می فشاند
تا ز عشق آیینه رویی در برابر داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زبان فارسی به توصیف احساسات و درونمایههای عمیق شاعر میپردازد. شاعر از تجربیات و زخمهای خود نوشته و به تضادهایی چون عشق و ناامیدی، غرور و ندامت، و زیبایی و درد اشاره میکند. او با نمادهایی مانند صدف، آئینه و بستر، تصویری از زندگی و چالشهای آن را ترسیم میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که از تجربیات خود بهرهمند شده و احساس بینیازی از دیگران را پیدا کرده است. عشق و زیبایی در چهره محبوبش نیز تأکید میشود که امیدی برای او به شمار میرود.
هوش مصنوعی: وقتی که دستی به صدفی که برای نگهداری مروارید برداشتم، اگر آن را با دندان میگرفتم، به نوعی به گنج و ارزش آن دست مییافتم.
هوش مصنوعی: محل خواب و استراحت من به مانند پرهای یک پرنده بزرگ و زیبا بود و از آنجا به این باغ سر به زیر آوردم.
هوش مصنوعی: چرا باید دامن پاک قیامت را به خون آلوده کنم در حالی که زخمهای من از خندیدنم همانند گل است؟
هوش مصنوعی: تیر من به خاطر تسخیر آن آیینه رخسار به سنگ من برخورد کرد، چرا که داشتم در پیشانی، نشانه اقبال سکندر را.
هوش مصنوعی: کار روغن با شعله بیباک به این معناست که روغن وقتی در برابر آتش قرار میگیرد، به سرعت و بدون ترس به جوش میآید. این جمله نشاندهنده شدت و شدت احساساتی است که در درون من وجود دارد و نشانهای از شوری و اشتیاقی است که به خاطر تأثیرات و تجربیات زندگیام در سر دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر غرور و خودپسندی که در زهد و پرهیزکاری دارم، پای سیرم و آرامش درونم خشک و بیروح شده است. ای کاش میتوانستم همچون بادی که حباب را از دامن خود میزداید، این غرور را از خود دور کنم و به آرامش واقعی برسم.
هوش مصنوعی: چشمم به دلیل بیانصافی و ناپاکی شکست و از هر سوی به کسانی که به من آسیب زدند، با مژگانم تیرگی و رنجی را جبران کردم.
هوش مصنوعی: سبزهای که بر روی زمین شکفته است مانند خطی زهرآگین بر روی آن تیغهای تند نگاه من است. در این فصل بهار، امیدی برای آیندهام داشتم.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر حس عمیق پشیمانی و ندامت است. گویی شخص از دلش فریادی سرد برمیخیزد، نماد خستگی و درد درونی او. همچنین، سایه درخت بید نمایانگر تنهایی و انزوا در صحرای زندگیاش است، جایی که در آن به محاسبه و تفکر درباره گذشتهاش میپردازد.
هوش مصنوعی: با وجودی که از کمخودشناسی و ناپختگی رنج میبرم، باز هم در درونم حالت و هیجان وجود دارد. اگرچه در ظاهر به نظر میرسد که در شرایط سخت و دشواری قرار دارم، اما در واقع از آتش زندگی همانند موجودی افسانهای، توانایی تحمل و گذر از مشکلات را دارم.
هوش مصنوعی: هرگز از ترس و وحشت در این مکان آرامش نیافتم و همیشه به شمشیری که در کنار بدن لاغر من بود تکیه کردهام.
هوش مصنوعی: وقتی که سبو را در گردن آویزان میکردم، در نهایت به یاد آوردم که همیشه دستم به ته سبو نمیرسید.
هوش مصنوعی: من از مردم بینیاز شدم و با دعای خود به خواستههایم رسیدم. بهطوریکه توانستم تمامی جهان را از این یک کف زمین بربچینم.
هوش مصنوعی: طوطی من از سخنان شیرینش شکر می ریزد، تا اینکه بتوانم به عشق خودم، چهرهای زیبا و دلنشین را در آینه ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم
ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم
در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب
داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم
زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش
[...]
من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم
داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم
نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل
[...]
دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم
بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم
داده جان بر باد و برخاک درت بنهاده روی
دیده غرق آب و دل در عین آذر داشتم
بی فروغ شمع روی مجلس آرایت چو شمع
[...]
تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم
چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم
کس چو من از مزرع امید حاصل برنداشت
کاشتم تخم هوسها را و دل برداشتم
در بیابان طلب از ننگ واپسماندگی
[...]
شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم
طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم
شرح می دادم به آن لب تلخکامیهای خویش
راه حرفی همچو طوطی پیش شکر داشتم
بر لب سر چشمه کوثر ز روی شرمگین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.