گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

صاف چون صبح است با عالم دل بی‌کینه‌ام

می‌توان رو دید از روشندلی در سینه‌ام

از می روشن سیاهی آب حیوان می‌شود

نیست بر خاطر غباری از شب آدینه‌ام

گر زنم مهر خموشی بر لب خود می‌شود

کشتی دریایی از آب گهر گنجینه‌ام

داشت چون طوطی نهان در زنگ خودبینی مرا

تا نظر بستم ز خود بی‌زنگ شد آیینه‌ام

نیستند ایمن ز چشم زخم روشن گوهران

دارد از جوهر زره زیر قبا آیینه‌ام

فقر بر من از خسیسی چون گدایان پینه نیست

رقعه حاجت ندارد خرقه پشمینه‌ام

تا سفیدی از سیاهی فرق کردم چون قلم

بود دایم مشرق زخم نمایان سینه‌ام

یک قلم گر موج دریا دست یغمایی شود

صائب از گوهر نمی‌گردد تهی گنجینه‌ام

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
صائب تبریزی

ساغر می کی بشوید گرد غم از سینه‌ام

همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینه‌ام

هر سر مویم چو سوزن رخنه‌ای دارد ز غم

مشرق آه است چون مجمر سراسر سینه‌ام

گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام

رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام

از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران

عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام

بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست

[...]

جویای تبریزی

لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام

عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام

پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است

پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام

خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم

[...]

بیدل دهلوی

سر خط نازیست امشب زخمهای سینه‌ام

جوهر تیغ که گل کرده‌ست از آیینه‌ام

شعله‌ گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک

حصن سنگینیست ‌گرد خرقهٔ پشمینه‌ام

چون‌ گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه