صاف چون صبح است با عالم دل بیکینهام
میتوان رو دید از روشندلی در سینهام
از می روشن سیاهی آب حیوان میشود
نیست بر خاطر غباری از شب آدینهام
گر زنم مهر خموشی بر لب خود میشود
کشتی دریایی از آب گهر گنجینهام
داشت چون طوطی نهان در زنگ خودبینی مرا
تا نظر بستم ز خود بیزنگ شد آیینهام
نیستند ایمن ز چشم زخم روشن گوهران
دارد از جوهر زره زیر قبا آیینهام
فقر بر من از خسیسی چون گدایان پینه نیست
رقعه حاجت ندارد خرقه پشمینهام
تا سفیدی از سیاهی فرق کردم چون قلم
بود دایم مشرق زخم نمایان سینهام
یک قلم گر موج دریا دست یغمایی شود
صائب از گوهر نمیگردد تهی گنجینهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار بیانگر حالت روحی شاعر است که از کینه و غم دور شده و به آرامش دست یافته است. او خود را مانند صبح صاف و روشن حس میکند و میتواند از روشنی دلش دیگران را نیز ببیند. در اینجا، زلالی و روشنی دل او به زندگی و وجودش جلوه میافکند و هیچگونه غباری از تاریکیهای گذشته بر او نمانده است.
شاعر میگوید که درون او همچون گنجینهای از زیبایی و مهر نهفته است و در عین حال خود را از زنگ خودبینی رها کرده و به بینش تازهای رسیده است. او همچنین به لطافت و آسیبپذیری خود اشاره میکند و به روحیه فقر و زاهدی که درونش دارد، افتخار میکند.
شاعر در نهایت به این نکته اشاره میکند که برخلاف ظاهر سادهاش، در باطنش گنجی از معانی و تجارب ارزشمند نهفته است که هیچ وقت خالی نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دل من مانند صبح صادق و روشن است، بدون کینه و حقد. میتوان به راحتی در آن نگریست و روشنی آن را در وجودم احساس کرد.
هوش مصنوعی: شراب ناب به شکلی جادویی تبدیل به زندگی و حیات میشود، و در دل من هیچ نشانهای از غم و اندوه شب جمعه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر سکوت را بر زبانم بنشانم، میشود همانند کشتیای که از آب، گنجینهای پر از جواهرات میبرد.
هوش مصنوعی: در درون من مثل طوطی، خودبینی پنهان شده بود. اما وقتی که چشمانم را از خودم بستم و به درون خود نگریستم، آیینهام بدون زنگ و زواید شد.
هوش مصنوعی: افراد با شخصیت و ارزشمندی که در دل خود جواهراتی دارند، از آسیبها و حسادتهای دیگران در امان نیستند. من نیز مانند یک آینه، در زیرلباسی محافظ، در معرض این خطرات قرار دارم.
هوش مصنوعی: من از فقر آسیب ندیدم، چون مانند گدایان نیستم که به خاطر خسیسی و تنگدستی، همه چیز را به چالش بکشند. من به این وضعیت نیازی ندارم و حتی لباس پشمینم برایم کافی است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سیاهی را از سفیدی تشخیص دادم، همیشه زخمهای سینهام مانند نوشتار روی کاغذ روشن و نمایان بود.
هوش مصنوعی: اگر دریا به قلمی تبدیل شود و کسی بخواهد با آن به دست یغما چیزی را برباید، من از گنجینهام خالی نمیشوم و همیشه پر از گوهر خواهم بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام
همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
هر سر مویم چو سوزن رخنهای دارد ز غم
مشرق آه است چون مجمر سراسر سینهام
گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری
[...]
شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام
رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام
از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران
عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام
بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست
[...]
لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام
عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است
پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم
[...]
سر خط نازیست امشب زخمهای سینهام
جوهر تیغ که گل کردهست از آیینهام
شعله گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
حصن سنگینیست گرد خرقهٔ پشمینهام
چون گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.