تا دل از روی تو شد مطلع انوار مرا
چشم خورشید شود خیره ز رخسار مرا
بی نصیب است ز من دیده ظاهربینان
می توان یافت به نور دل بیدار مرا
هست بر خاطر من دیدن غمخوار گران
ورنه کوه غم او نیست به دل بار مرا
در سیه رویی ازان گشته ام انگشت نما
که سر آمد چو قلم عمر به گفتار مرا
چون کنم پیش طبیبان دگر دست دراز؟
ناز عیسی است گران بر دل بیمار مرا
از کف دست اگر موی برون می آید
می رسد دست به موی کمر یار مرا
سرو آزاد ترا دیده بدبین مرساد
که به هر جلوه کند تازه گرفتار مرا
حلقه ای می زنم از دور بر آن در صائب
باغبان گر ندهد راه به گلزار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالتی است که شاعر در آن قرار دارد. شاعر میگوید که وقتی دلش از زیبایی معشوق روشن میشود، چشمانش مانند خورشید خیره میماند. او احساس میکند که دیگران نمیتوانند احساسات واقعی او را درک کنند و تنها کسانی که دل بیدار دارند، میتوانند نور عشقش را ببینند. او به غم و اندوه خود اشاره میکند و میگوید که اگرچه غم بزرگ و سنگینی دارد، اما وقتی به معشوقش فکر میکند، آن غم کمرنگ میشود. شاعر از جذابیت و زیبایی معشوق سخن میگوید و این که در پی عشق خود سعی میکند ارتباطی برقرار کند. در پایان، اشارهای به تلاشهایش برای نزدیک شدن به محبوبش دارد و آرزو میکند که بتواند به باغ عشق راه پیدا کند.
هوش مصنوعی: زمانی که دلم با جمال تو آشنا شد، چشمانم مانند خورشید، خیره و متعجب از زیبایی صورت تو شدند.
هوش مصنوعی: کسانی که فقط به ظاهر چیزها توجه میکنند، از من بهرهای نمیبرند. اما میتوانند روشنایی و حقیقت وجود من را با دل بیدار و روشن خود دریابند.
هوش مصنوعی: به خاطر من دیدن کسی که دلش به حال من میسوزد، بسیار ارزشمند است و اگر نه، بار غم او برای من مثل کوه سنگین نیست.
هوش مصنوعی: من به خاطر بدشانسی و چهره زشت خود، به عنوان فردی معیوب شناخته شدهام، زیرا عمرم به پایان رسیده و سخنهایم دیگر مورد توجه نیستند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به پزشکان دیگر مراجعه کنم؟ محبت و دلسوزی عیسی برای من که بیمار هستم، بسیار ارزشمند و سنگین است.
هوش مصنوعی: اگر از کف دستم مویی بیرون بیفتد، به زودی دستم به موی کمر محبوبم خواهد رسید.
هوش مصنوعی: سرو بلند و زیبا تو را با چشمی بدبین مینگرد، که هر بار با زیبایی و جلوهای جدید، مرا به دام میاندازد.
هوش مصنوعی: من دور باغ، حلقهای میزنم، اگر باغبان، اجازه ورود به گلزار را به من ندهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کس فرستاد به سر اندر عیار مرا
که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد ازو ایزد جبار مرا
ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا
مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا
به محالی و خطائی که تو را هست خیال
خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا
چند گویی که به یکبار زبونگیر شدی
[...]
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
باجگه دیدم و طیار ز آراستگی
عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
رخت کاول ز در مصطبه برداشتیم
[...]
به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
بفغانند مغان از من و از زاری من
شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا
ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای
[...]
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو برگیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
چون در افتاده ام از پای و ندارم سر خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.