گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

باز رسید از یمن، نفخه زحمن عشق

باز دمید از چمن، غنچه خندان عشق

جلوه گر آمد ز دور آتش مهر ظهور

منصعق آمد ز طور موسی عمران عشق

نفحه باد صبا زد بچمن مرحبا

رفت بشهر سبا مرغ سلیمان عشق

از دل جن و ملک رفت همه ریب و شک

تافت چوبر نه فلک جلوه انسان عشق

از کرم و فضل و داد، داد مرا هر چه داد

تا ابد آباد باد خانه احسان عشق

عقل بدان کافری با همه مستکبری

چون زخودی شد بری، گشت مسلمان عشق

شیخ مناجات شد قاضی حاجات شد

پیر خرابات شد، طفل دبستان عشق

شد خرد یاوه پوی در طلب و جستجوی

بی سر و پا همچو گوی در خم چوکان عشق

خوب و خوش آینده باد خرم و فرخنده باد

زنده و پاینده باد دولت سلطان عشق

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

باز بر افراختیم رایت سلطان عشق

بار دگر تاختیم بر سر میدان عشق

ملک جهان کرده ایم وقف سر کوی یار

گوی دل افکنده ایم در خم چوگان عشق

از سر مستی کشیم گرده رهبان دیر

[...]

جامی

ای سر عقل از خطت بر خط فرمان عشق

گوی دل از طره ات در خم چوگان عشق

منشی هجران نوشت بهر هلاکم نشان

مهر زد از داغ دل صاحب دیوان عشق

رفت به هر وادیی از مژه ام سیل خون

[...]

محتشم کاشانی

بر در دل می‌زنند نوبت سلطان عشق

ما و جنون می‌دهیم وعده به میدان عشق

رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور

چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق

آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن

[...]

صائب تبریزی

صبح قیامت بود چاک گریبان عشق

شور دو عالم بود گرد نمکدان عشق

کورسوادان عقل محو کتابند و لوح

سینه روشن بود لوح دبستان عشق

هر سو مو بر تنش شمع تجلی شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه