می ز شرم لب می آشامش
عرق شرم گشت درجامش
خال دلکشترست یا زلفش ؟
دانه گیراترست یا دامش ؟
در دل آفتاب،خون ز شفق
می کند بوسه لب بامش
من که بودم ز پسته یکدل تر
دو دلم کرد چشم بادامش
آن که روزم چو پشت آینه کرد
می توان دید رو دراندامش
عشق خونخوار خلوتی دارد
که بود چشم شیر گلجامش
می توان خواند همچو آب روان
ازعقیق سرشک من نامش
می کند وحشت از جهان ،صائب
دل هر کس که می شود رامش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مست گشتم ز لطف دشنامش
یارب آن می بهست یا جامش
عنبرش خلق و زلف هم خلقش
حسنش نام و روی هم نامش
دل به چین رفت و بازگشت و ندید
[...]
نی که از بیم خوی خودکامش
باد را راه نیست بر بامش
جدلی فلسفی است خاقانی
تا به فلسی نگیری احکامش
فلسفه در جدل کند پنهان
وانگهی فقه برنهد نامش
مس بدعت به زر بیالاید
[...]
پر برآورده پای از اندامش
دست پرکن شکسته از گامش
مست گشتم ز ذوق دشنامش
یا رب آن می بهست یا جامش
طرب افزاترست از باده
آن سقطهای تلخ آشامش
بهر دانه نمیروم سوی دام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.