جدلی فلسفی است خاقانی
تا به فلسی نگیری احکامش
فلسفه در جدل کند پنهان
وانگهی فقه برنهد نامش
مس بدعت به زر بیالاید
پس فروشد به مردم خامش
دام در افکند مشعبدوار
پس بپوشد به خار و خس دامش
مرغ را هم به لطف صید کنند
پس ببرند سر به ناکامش
علم دین پیشت آورد وانگه
کفر باشد سخن به فرجامش
کار او و تو تا گه تطهیر
کار طفل است و آن حجامش
شکرش در دهان نهد و آنگه
ببرد پارهای ز اندامش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بحثی فلسفی و جدلی پرداخته که نیاز به درک عمیق از احکام و فلسفه دارد. او به تشبیهاتی میپردازد که برای فریب و گمراهی مردم استفاده میشود. به این صورت که در جدلها، فلسفه به صورت پنهان عمل میکند و فقه با نامی متفاوت شناخته میشود. شاعر اشاره میکند که افرادی با ظاهر فریبنده به گمراهی مردم میپردازند و با الفاظ زیبا و تحریکآمیز حقیقت را مخفی میکنند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که این کارها مانند بازیهای کودکانه است و علم دین به راحتی میتواند به کفر منجر شود. او از بازی با احساسات و اندیشههای مردم انتقاد میکند و به خطرات این نوع جدل میپردازد.
هوش مصنوعی: خاقانی به بحثی پیچیده و فلسفی پرداخته که فقط با عمیقتر فکر کردن و آگاهی از جزئیات میتوان به درک درست آن رسید.
هوش مصنوعی: فلسفه به طور پنهانی در بحث و جدل شرکت میکند و سپس فقه، آن را به نام خود برمیدارد.
هوش مصنوعی: مس به طلا بدل میشود و سپس به انسانهای ناآگاه فروخته میشود.
هوش مصنوعی: او دام را به شیوهای پیچیده و هنرمندانه برمیافکند و سپس آن را با خار و علف میپوشاند تا شکارچیان نتوانند آن را ببینند.
هوش مصنوعی: پرنده را نیز با محبت میگیرند و سپس سرش را به نشانه ناامیدی از او جدا میکنند.
هوش مصنوعی: دانش دینی که به دست آوردی، در نهایت میتواند به کفر بینجامد اگر به نتیجهاش توجه نکنی.
هوش مصنوعی: عمل تو و او تا زمانی که کار پاکسازی انجام شود مانند کار یک کودک است و آن فرآیند به عهده حجام است.
هوش مصنوعی: شکر را در دهان میگذارد و سپس تکهای از بدنش را میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مست گشتم ز لطف دشنامش
یارب آن می بهست یا جامش
عنبرش خلق و زلف هم خلقش
حسنش نام و روی هم نامش
دل به چین رفت و بازگشت و ندید
[...]
نی که از بیم خوی خودکامش
باد را راه نیست بر بامش
پر برآورده پای از اندامش
دست پرکن شکسته از گامش
مست گشتم ز ذوق دشنامش
یا رب آن می بهست یا جامش
طرب افزاترست از باده
آن سقطهای تلخ آشامش
بهر دانه نمیروم سوی دام
[...]
تا نیفتی چو مرغ در دامش
زهر قاتل نبود از جامش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.