حضوری داشتم شب با خیالش
که در خاطر نمی آمد وصالش
پریرویی که من جویای اویم
اشارت بر نمی دارد هلالش
گل از شبنم کند در یوزه چشم
که گردد محو خورشید جمالش
کند درلامکان خاکسترش سیر
به هر خرمن که زد برق جلالش
به چندین رنگ هرساعت برآید
بهار از انفعال رنگ آلش
اگر گوهر شود همچشم با او
دهد گرد یتیمی خاکمالش
ازان رخسار چون گل چشم بد دور
که از شبنم بود عبن الکمالش
الفها سینه شهباز دارد
ز شرم چهره پر خط و خالش
زبان شکر جای سبزه روید
به هر جا سایه اندازد نهالش
به صحرا افکند چون نافه مشک
ز وحشت سایه را وحشی غزالش
به کف دارد کمند آسمان گیر
زمین از سایه نازک نهالش
کلاه از فرق گردون می رباید
سر هر کس که گردد پایمالش
به چشم ذره شب را روز کرده است
فروغ آفتاب بی زوالش
دل آیینه ها راآب کرده است
ز شوخی برق حسن بی مثالش
که دارد زهره تکلیف ،صائب ؟
نیابد بی تکلف گر خیالش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگفتم شعر جز در وصف حالش
بگفتم آنچه دیدم از فعالش
به چشم شاه شیرین کن جمالش
که خود بر نام شیرین است فالش
به بندد اهرمن راه مجالش
به بادی بر دهد هر دم خیالش
کسی کز عشق کس باشد خیالش
شود همسر به کابین حلالش
و گر خونت همی ریزد جمالش
چو یار آید ز در میکن حلالش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.