حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش
آیینه راخبر نبود از صفای خویش
چون شمع تا به خلوت او راه برده ام
صد بار دیده ام سر خود زیر پای خویش
آمیخته است مستی و مستوریم به هم
افکنده ام به گردن مینا ردای خویش
ازهاله مه به حلقه ماتم نشسته است
شرمنده است پیش رخش از صفای خویش
ازبس که دل زدیدنت از جای رفته است
تا روز باز خواست نیاید به جای خویش
از بس به کار ماگره افکنده اند خلق
پهلو تهی کنیم ز بند قبای خویش
تا چند پاسبانی عیب نهان کنم ؟
یکبار پرده می کشم از عیبهای خویش
رفتم که حلقه بردر بیگانگی زنم
شاید به این وسیله شوم آشنای خویش
صائب مقیم گلشن فردوس گشته ام
تا محو کرده ام به رضایش رضای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی غفلت انسان از ارزش و مقام خود است. شاعر بارها به خود و دیگری اشاره میکند که چگونه افراد نمیدانند خود را چه بهایی دارند. او به استعارههایی مثل شمع و آیینه اشاره میکند و به وضعیت ناپایداری که وجود دارد پرداخته است. همچنین به احساس شرم و عذابی که از عدم شناخت خود به وجود میآید، اشاره میکند و از خستگی ناشی از تلاش برای پنهان کردن عیبها صحبت میکند. در نهایت، شاعر به جستجوی رضایت از خود و دیگران در زندگی میپردازد و تلاش میکند تا به آشنایی با خویشتن حقیقیاش برسد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو به قدری و ارزش خود را نمیداند، همانطور که آینه از پاکی و زیبایی خود بیخبر است.
هوش مصنوعی: به خاطر او و در پی عشقش، مانند شمع به خاموشی و محو شدن رفتهام و بارها دیدهام که خود را در سایه او نادیده گرفتهام.
هوش مصنوعی: من مستی و پنهانکاریام را با هم درآمیختهام و جام می را بر گردن مینا آویزان کردهام.
هوش مصنوعی: مه در حال غروب و فضایی غمآلود قرار دارد و از زیبایی خود خجالتزده است. این خجلت به خاطر درخشانی و زیبایی معشوقی است که در برابرش قرار دارد. به عبارت دیگر، زیبایی معشوق آنقدر فراوان و خیرهکننده است که ماه احساس حقارت و کمبود میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر دل بریدنهای مکرر از تو، دل دیگر در جای خود قرار ندارد و تا روزی که قضاوت صورت گیرد، به مکان اصلی خود برنمیگردد.
هوش مصنوعی: به دلیل سختیهایی که مردم در کار ما وارد کردهاند، ما در زندگی احساس ناتوانی میکنیم و از زنجیرها و محدودیتهایی که بر خود داریم، آزاد میشویم.
هوش مصنوعی: چقدر باید عیبهای پنهانم را پوشانده و از آنها محافظت کنم؟ یک بار پرده از روی عیبهایم برمیدارم و آنها را نشان میدهم.
هوش مصنوعی: رفتم تا حلقهای بر در بیگانه بزنم؛ شاید به این وسیله بتوانم با خودم آشنا شوم.
هوش مصنوعی: من در گلشن بهشت زندگی میکنم و به قدری در خوشنودی او غرق شدهام که دیگر به خوشنودی خودم اهمیت نمیدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش
گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان
آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش
ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش
[...]
خاقانیا به سائل اگر یک درم دهی
خواهی جزای آن دو بهشت از خدای خویش
پس نام آن کرم کنی ای خواجه برمنه
نام کرم به دادهٔ روی و ریای خویش
بر دادهٔ تو نام کرم کی بود سزا
[...]
هر کو کند تصّور رنج و بلای خویش
باشد بجای خود که نباشد بجای خویش
هر کام دل که چرخ کسی را دهد بطبع
عاقل نخواندش بجز از خونبهای خویش
دانا درین مقام گرش دسترس بود
[...]
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی
[...]
هر کس نشسته شاد به کام و هوای خویش
بی چاره من اسیر دل مبتلای خویش
هم جان درون این دل و هم دوست، وه که من
خونابها خورم ز دل بی وفای خویش
فرداست ار به بنده جدایی، دلا، بیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.