صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰۸

که می رهد زخم طره گرهگیرش؟

که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش

هزار زخم نمایان ز غمزه ای دارم

که برنیامده ازخانه کمان تیرش

هنوز شیوه چین جبین نمی داند

هنوز نو خط جوهر نگشته شمشیرش

به خوان حسن تو یعقوب اگر شود مهمان

کنی ز نعمت دیدار،چشم و دل سیرش

به گرد تربت مجنون که می تواند گشت؟

هنوز شمع مزارست دیده شیرش