معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟
این صندل هر دردسری را چه کند کس؟
آن به که صبا از سر آن زلف نیاید
غماز پریشان خبری را چه کند کس؟
چشم هوس از جنبش مژگان تو بستیم
ناخن زن داغ جگری راچه کند کس ؟
از زلف پریشان رقمش دست کشیدیم
سر حلقه هر فتنه گری راچه کند کس؟
صائب نظر از دیده بی اشک فرو بست
آخر صدف بی گهری را چه کند کس ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون اشک پریشان سفری را چه کند کس
سرمایه هر شور و شری را چه کند کس
دکان به چه کار آید اگر مایه نباشد
بیدجله خون چشم تری را چه کند کس
اشک آمد و بیناییم از دیده برون شد
[...]
بی مطرب و می چشم تری را چه کند کس؟
پیمانهٔ خونین جگری را چه کند کس؟
گر صرف نثار قدم یار نگردد
چون اشک گرامی گهری را چه کند کس؟
آشوب دل از سلسلهٔ زلف تو افزود
[...]
خورشیدوشی در به دری را چه کند کس
معشوق پریشان نظری را چه کند کس
یک کس به جهان واقف اسرار ندیدیم
این طایفهٔ بی خبری را چه کند کس
چشم از دو جهان دوختن آسان بود اما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.