بی مطرب و می چشم تری را چه کند کس؟
پیمانهٔ خونین جگری را چه کند کس؟
گر صرف نثار قدم یار نگردد
چون اشک گرامی گهری را چه کند کس؟
آشوب دل از سلسلهٔ زلف تو افزود
دیوانهٔ بی پا و سری را چه کند کس؟
گر شوخی حسنت نکند انجمن آرا
چون شمع فروغ نظری را چه کند کس؟
در آتش محرومی رخسار تو دل سوخت
پروانه بی بال و پری را چه کند کس؟
دل بردی و پروای نگهداشتنش نیست
چون چشم تو، بیدادگری را چه کند کس؟
در دل شکن این شکوه حزین ، از سر غیرت
بر لب نفس بی اثری را چه کند کس؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به بیدادگری و زیبایی معشوقش اشاره میکند و از درد و حسرت ناشی از آن صحبت میکند. او میگوید که بدون وجود معشوق، هیچکس نمیتواند از غم و اندوه دل رهایی یابد. اگر محبت معشوق به دل نرسد یا زیبایی او به نمایش در نیاید، همه چیز بیمعنا خواهد بود. شاعر به زوال و ناتوانی خود در مقابله با این احساسات پرداخته و نشان میدهد که عشق و زیبایی معشوق چقدر بر روح و جان او تأثیر گذاشته است. این شعر به طور کلی بیانگر اندوه و عطش عشق و همچنین ناتوانی در فراموشی معشوق است.
هوش مصنوعی: بدون موسیقی و شراب، چه کسی میتواند غم و اندوه را تحمل کند؟ چه کسی میتواند با دل شکسته و دردناک خود، در این وضعیت کنار بیاید؟
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت به پای یار فدای شود، مانند اشکی که بر زمین میافتد، هیچ کس نمیتواند ارزش یک گوهر باارزش را کاهش دهد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلف تو دچار آشفتگی شده است. حالا هیچکس نمیداند با دیوانهای که نه پا دارد و نه سر، چه باید کرد؟
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو در جمع ما شوخی نکند، مثل شمع که فقط نورش را میافروزد، چه کسی میتواند به نور نگاه کند؟
هوش مصنوعی: در آتش ناامیدی، چهره تو دل را میسوزاند. پروانهای که نه بال دارد و نه پر، چه کاری میتواند انجام دهد؟
هوش مصنوعی: دل را از من گرفتی و هیچ نگران نگهداشتن آن نیستی، زیرا چشم تو آنقدر زیباست که هیچ کس نمیتواند در برابرش مقاومت کند.
هوش مصنوعی: در دل این درد و اندوه عمیق، کسی که به خاطر غیرت خود دچار رنج و غم شده، چه کار میتواند با نفس بیاثر و بیفایدهاش انجام دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون اشک پریشان سفری را چه کند کس
سرمایه هر شور و شری را چه کند کس
دکان به چه کار آید اگر مایه نباشد
بیدجله خون چشم تری را چه کند کس
اشک آمد و بیناییم از دیده برون شد
[...]
معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟
این صندل هر دردسری را چه کند کس؟
آن به که صبا از سر آن زلف نیاید
غماز پریشان خبری را چه کند کس؟
چشم هوس از جنبش مژگان تو بستیم
[...]
خورشیدوشی در به دری را چه کند کس
معشوق پریشان نظری را چه کند کس
یک کس به جهان واقف اسرار ندیدیم
این طایفهٔ بی خبری را چه کند کس
چشم از دو جهان دوختن آسان بود اما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.