گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا

کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا

در خرابات چه حاجت به مناجات من است

دست برداشته دایم به دعا تاک آنجا

در محبت لب خشک و مژه تر باب است

هیزم تر نفروشند ز مسواک آنجا

باد در دست برون می روم از صحرایی

که بود برق، شکار خس و خاشاک آنجا

در بهشتی غم او در جگرم خار شکست

که نیابند به درمان دل غمناک آنجا

نفسم تنگ شد از باغ خوشا کنج قفس

که در فیض گشوده است ز هر چاک آنجا

سفری با نفس سوخته دارم در پیش

که حساب نفس صبح شود پاک آنجا

صائب از کوی خرابات به جایی نرود

دختری خواسته از سلسله تاک آنجا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode