چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را
گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را
تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا
که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را
نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت
بسنده ست آنکه بوسم گه گهی دیوار بیرون را
دل من نامه در دست و خون دیده عنوانش
بس از غمازی عنوان برون بر حال مضمون را
شب آمد روز عیشم را و من با سوخته جانی
همی جویم چراغ افروخته آن روز میمون را
نه شبهای من بد روز از اینسان ست بی پایان
ولی یارب، مبادا روز نیک آن زلف شبگون را
تو آن مرغی که آزادی و در دامی نیفتادی
سزد، گر شکرگویی روز و شب بخت همایون را
چو لیلی بیند آن مجنون شراب از خون خود نوشد
به از سنگ ستمگاران نباشد نقل مجنون را
همه کس فتنه شد بر گفته خسرو مگر چشمت
اثر در جاودان هرگز نباشد سحر و افسون را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عاشقانه و درد جدایی است. شاعر در تلاش است تا از معشوق خود که برایش بسیار ارزشمند است، نشانهای ببیند. او اشاره میکند که هر چه بر او بگذرد، حاضر به شکایت و ناله نیست، حتی اگر پادشاهی بخواهد به او ظلم کند. شاعر در دلش نامهای از عشق دارد و چشمش پر از اشک است. او در شب تار میطلبد که روز شادی را بیابد، اما این شبها برایش بیپایان شدهاند. همچنین، شاعر به معشوق خود به عنوان پرندهای آزاد اشاره میکند که نباید در دام بیفتد و باید از بخت خوبش شکرگزار باشد. در انتها، به فتنهانگیزی عشق و تأثیر چشمان معشوق بر دل میپردازد و میگوید که سحر و افسون نمیتواند این عشق را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: زمانی که خواستی روزی به دست آوری، در نهایت این جان شیدایم را گاه و بیگاه به من نشان بده، بنابراین زیبایی بینظیر را.
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی بکن، من حرفی نخواهم زد. زیرا حتی اگر پادشاه خونریزی کند، هیچکس را برای انتقام خون نخواهند فرستاد.
هوش مصنوعی: من در راهم نمیگذارم که تو وارد شوی، زیرا آنچه برای من کافی است، گاه بوسیدن دیوار بیرونی است.
هوش مصنوعی: دل من نامهای در دست دارد و خون از چشمانم میریزد. عنوان این نامه به خاطر غمگینیاش مشخص است و حال مضمون آن هم در برون به خوبی نمایان است.
هوش مصنوعی: شب از راه رسید و روزی که خوشیها و شادیهای من در آن بود، به یاد آن روز خوشحال، با دل شکسته و سوخته به دنبال چراغی روشن میگردم.
هوش مصنوعی: شبهای من به اندازه روزهایم بیپایان و سخت است، اما ای خدا، نکند روز خوبی، آن موهای شبگونه را از من بگیرد.
هوش مصنوعی: تو مانند پرندهای هستی که آزاد است و به دام نیفتادهای. بر تو شایسته است که روز و شب، از بخت خوب خود سپاسگزاری کنی.
هوش مصنوعی: وقتی لیلی را ببیند، مجنون از خون خود شراب مینوشد. بهتر از این است که از سنگهای ستمگران چیزی بگوید.
هوش مصنوعی: همه افراد به خاطر سخنان خسرو دچار آشفتگی و فتنه شدند، اما چشمان تو هرگز تأثیری از جادو و سحر در جاودانگی نخواهند داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را
که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را
یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را
یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را
یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر
[...]
شب غم دیو باد آهم از جا برد گردون را
فرو برد اژدهای سیل اشکم ربع مسکون را
به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را
که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را
به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن
ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را
نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد
[...]
گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را
خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را
مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی
که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را
تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد
[...]
نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را
زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را
دمی گر پشتگرمی از بسوی باده می دیدم
سبک می کردم از بار خرد دوش فلاطون را
نماید از پس تسخیر عالم خسرو حسنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.